تصور کن درجهنم رتیلها دنبالت کرده اند ولی از سنگینی زنجیرها توان فرار کردن را نداری، با هزار زحمت خودت را از کنار مذابها و گدازه ها به بیابانی می رسانی ولی تازه می فهمی که عقربی جلوی تو ایستاده،عقرب نیش خود را وارد شکم تو می کندوتو از شدت درد به خود می پیچی.
گوشت بدنت شروع به ریختن می کند و فقط اسکلت بدنت می ماند.
چهل سال در همین حالت زجر می کشی، دوباره گوشت بدنت با قیافه ای بسیار زشت ،بالبهای کلفت به شکل میمون و دماغی گنده و دراز و سری کچل می روید.