ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی

ندای الرحیل

سلام
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای دگرگون کردن بدیهیات،گرایشها و هدفها ...
وبلاگ حاضر تلاش کوچکی است برای زنده کردن قلبها و دگرگون کردن آرزوها...
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای احیای فرهنگ آخرتگرایی و نواختن ندای الرحیل...
پس...
باور کنیم که جهان به نگاهی نو نسبت به مرگ نیازمند است...
باور کنیم که نگرش غلط به اسرارآمیزترین پدیدۀ هستی - مرگ - لحظه لحظۀ عمر بشر را به پوچی کشانده است....
باور کنیم که ما رهگذریم ودنیا ظرفیت و توان تحمل آرزوهای ما را ندارد...
باور کنیم که مرگ در این نزدیکیست و ما چاره ای جز رفتن نداریم...
باور کنیم که دلهای ما برای آزاد شدن از ترسها و گرایشهای دنیا، به ترسها و گرایشهای آخرت نیازمند است...
باور کنیم که تنها طریقتی که می تواند ما را به خدا برساند، طریقت توشه چینی است...
ویادمرگ، آب حیات بخشیست برای زنده کردن بشریت...
ویاد مرگ شمشیر و سپر محکمیست، در برابر فرهنگ پوچ گرای غربیها...
و یاد مرگ، مرهم شفا بخشیست برای انقلاب بیمار شده به ویروس دنیاگرایی...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هم کاروانیان

منوی تصویری سایت ندای الرحیل

تلگرام

-----------------------

 صفحه اصلی

-----------------------

ندای الرحیل2-تصاویر

-----------------------

ندای الرحیل3-سیاسی

-----------------------

ندای الرحیل4-خواب

-----------------------

 ندای الرحیل5 - شعر
آخرین دیدگاه میهمانان ندای الرحیل
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۶ - سلیمانی
    احسنت

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

زمستان هم رسید.با کوله باری پر شده از کولاک...

وچقدر دردآور است. زندگی زیر سقف هایی که قطره قطره آب بر سر کودکانی خوردسال فرومی ریزند و حال آنکه پدری معتاد بخاری خانه را بخاطر خریدن مشتی دود فروخته است.

 آری این حکایت غریبی است از کوچه پس کوچه های زندگی...

غریب تر از همه، حکایت خروارها کابوسی است که بر سر سفر کرده ها ویران شده، حکایت فروش لحظه های عمر و خریدن مشتی افتخار مرده، حکایت فقر، غریبی و بی کسی...

 حکایت دستهای خالی و آرزو های برباد رفته...

حکایت سوختن در حسرتی ابدی...

حسرت فرصتهایی که مثل ابر گذشتند و مهر نومیدی را بر چهره ها کوبیدند.

 

عذاب قبر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۰ ، ۱۸:۵۴
بهنام جدی بالابیگلو
غروب عاشوراست و درچنین روزی، بهشت را در کربلا سر بریدند...

 وچه عاشقانه کربلائیان مرگ را به بازی گرفته بودند...

 و اینگونه بود که جامعترین تفسیرهای قرآن، روی شن های داغ کربلا نوشته شد...

زمین معطر شد از نوری که از کربلا می تابید. وبشر برای باری دیگر بفاصلۀ دو کمان بلکه نزدیکتر به خدای خود رسیده بود.

 تاج" ولقد کرمنا" روی سرهای بریده می درخشید. و با شکافتن قمری دیگر، رستاخیز به نزدیکترین افق ها رسیده بود.

هان چقدر غریب بود ندای کوچ، که از زیر زنجیرهای سنگین واز لب های ترک برداشته برخاسته بود که ای اشباه الرجال سوار برکدامین آرزوهای سست تر از تار عنکبوت، اقامت زیر خروارها خاک سرد را بفراموشی سپرده روی پیکرهای پاره پاره اسب تاختید؟!

 

 و آیا حسین جز این می گفت که این لجنزار در شأن شمانیست وشما را برای نشخوار کردن نیافریده اند؟! پس چرا پست تر از درنده ها شدید؟! و چرا حقیقت را به بازی گرفتید؟!

 آری...

 ندای الرحیل غریب بود...

در کاروانی که حقیقت را به زنجیر کشیده بودند. و چه احمق بودند که خود را پیروز میدانستند.

 و اینگونه بود که خورشید روی نیزه، آیه های کهف راتلاوت نمود...

 یعنی برخواهیم گشت و اثری از شما نخواهد بود...

تصاویر زیباسازی نایت اسکین
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۰ ، ۱۲:۲۳
بهنام جدی بالابیگلو