نزدیکتر از باز بودن شیر فلکۀ گاز ...
نزدیکتر از بریده شدن رگ گردن ...
بلکه نزدیکتر ...
خواب دیدم که در یک اتاق خواب، کودکی خوابیده بود و مادرش جای دیگری دراز کشیده بود و با گوشی صحبت می کرد ...
و دیدم دو تا دست، که دستکشی سفید پوشیده بودند ، از کمد دیواری خارج شدند و مثل مار می خزیدند
یکی بطرف کودک و یکی بطرف مادر
ودیدم که یکی از دست ها دهان و بینی کودک را گرفت
و مادر و کودک هر دو مردند ...
و دیدم که در اتاقی هستیم و دست را دیدم که در فضای اتاق در گردش و پروازست
گفتم که چنین دستی وجود دارد و جانها را می گیرد
زنی نشسته بود و مشغول کاری بود
گفت عمر من طولانیست و به این زودیها نخواهم مرد ...
و دست رفت پشت سرش و روی شانه اش اشاره کرد
زن برگشت و نگاه کرد و نقش زمین شد
...
گذشت و بعد از ظهر شد می خواستم برم سرکار ولی خسته بودم
همسرم می خواست بره خانۀ یکی از خویشاوندان و منتظر بود که من برم ...
همسرم ناگاه متوجه شد که شیر فلکۀ گاز باز مونده
دو ساعت تمام ...
اگر رفته بود و من خوابیده بودم ...
اگر متوجه باز بودن شیر فلکه گاز نمی شد ...
...
بله ...
خدا نزدیکست ...
نزدیکتر از باز بودن شیر فلکۀ گاز ...
بلکه نزدیکتر ...
با مطلبی در مورد مظلونمایی تبلیغگران مسیحیت، به روز هستیم و خوشحال می شویم نظر شما را در مورد مطلبمان بدانیم.