ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی

ندای الرحیل

سلام
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای دگرگون کردن بدیهیات،گرایشها و هدفها ...
وبلاگ حاضر تلاش کوچکی است برای زنده کردن قلبها و دگرگون کردن آرزوها...
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای احیای فرهنگ آخرتگرایی و نواختن ندای الرحیل...
پس...
باور کنیم که جهان به نگاهی نو نسبت به مرگ نیازمند است...
باور کنیم که نگرش غلط به اسرارآمیزترین پدیدۀ هستی - مرگ - لحظه لحظۀ عمر بشر را به پوچی کشانده است....
باور کنیم که ما رهگذریم ودنیا ظرفیت و توان تحمل آرزوهای ما را ندارد...
باور کنیم که مرگ در این نزدیکیست و ما چاره ای جز رفتن نداریم...
باور کنیم که دلهای ما برای آزاد شدن از ترسها و گرایشهای دنیا، به ترسها و گرایشهای آخرت نیازمند است...
باور کنیم که تنها طریقتی که می تواند ما را به خدا برساند، طریقت توشه چینی است...
ویادمرگ، آب حیات بخشیست برای زنده کردن بشریت...
ویاد مرگ شمشیر و سپر محکمیست، در برابر فرهنگ پوچ گرای غربیها...
و یاد مرگ، مرهم شفا بخشیست برای انقلاب بیمار شده به ویروس دنیاگرایی...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هم کاروانیان

منوی تصویری سایت ندای الرحیل

تلگرام

-----------------------

 صفحه اصلی

-----------------------

ندای الرحیل2-تصاویر

-----------------------

ندای الرحیل3-سیاسی

-----------------------

ندای الرحیل4-خواب

-----------------------

 ندای الرحیل5 - شعر
آخرین دیدگاه میهمانان ندای الرحیل
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۶ - سلیمانی
    احسنت

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

شیخ به هنگام دفن جوانی می گوید :

دیدم که موسی بن جعفر (علیه السلام )

آغوش بر جوان می گشاید ،

از اطرافیان می پرسند

 این جوان آخرین حرفش چه بود؟

پاسخ می شنود

که این شعر:

منتظران را به لب آمد نفس

ای شه خوبان توبه فریاد رس

 

****

 

درسفر به کاشان ،

شیخ همانند همه سفرهای دیگر ،ن

خست به قبرستان شهر رفت .

همراهان شنیدند

که به حضرت اباعبدلله الحسین (علیه السلام )سلام میدهد.

جلوتر که میرودمی گوید :

بویی به مشامتان نمی رسد؟

بوی گل سرخ!

 واز مسوؤل قبرستان می پرسد ،

امروز چه کسی رادفن کرده اند ؟

وی همه را به طرف محل دفن کسی می برد

 که تازه به خاکش سپرده اند.

در آنجا همه آن بوی گل را استشمام می کنند .

شیخ می گوید :

وقتی این بنده خدا را اینجا دفن کرده اند ،

وجود مقدس سید الشهداء تشریف آورده اندایجا ،

وبه واسطه این شخص ،عذاب را ازاهل قبرستان برداشتند.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۵۱
بهنام جدی بالابیگلو

شیخ مکتب نرفته ما،باهمان صفای باطن و صمیمت دوست داشتنی خود به چنان باور و ایمانی رسید که تادم مرگ ،دمی از دعا و مناجات به درگاه الهی غافل نبود .

داستان واپسین لحظات زندگی او از زبان یکی از یاران او همچون لحظه لحظه زندگانی اوخواندنی و آموزنده است .

سر انجام ،پس از هفتاد ونه سال بندگی و عبادت خدا وند در این دنیای گذرا ،در روز دهم شهریور 1340 هجری شمسی ،مرغ وجود از قفس تن پر می کشدو شیخ به خاطره ها می پیوندد.

 

گزارش وفات شیخ در بیان یکی از همنشینان اواز این قرار است:

خواب دیدم که دارند در مغازه های سمت غربی مسجد قزوین را می بندند .

پرسیدم :چرا؟

گفتند آشیخ رجبعلی خیاط از دنیا رفته است .

نگران و پر دلهره از خواب برخاستم .

ساعت سه نیمه شب بود .خواب خود را رؤیای صادقه یافتم .

پس از اذان صبح ،نماز خواندم و بی درنگ روانه منزل یکی از دوستان شدم

 با شگفتی از دلیل این حضور بی موقع سؤال کرد جریان رؤیای خود را تعریف کردم

 ساعت پنج بود که به طرف منزل شیخ راه افتادیم .

شیخ در را گشود داخل شدیم و در اتاق همراه شیخ نشستیم و قدری صحبت کردیم .

شیخ به پهلو خوابید و گفت چیزی بگوئید ،شعری بخوانید ! یکی خواند :

خوشتر از ایام عشق ایام نیست

صبح روز عاشقان را شام نیست

 هنوز یک ساعت نگذشته بود که حال شیخ را دگرگون یافتم

و از شیخ خواستم که برایش دکتر بیاورم .

فرمود:

 مختارید ،دکتررا آوردم و شیخ را معاینه کرد و رفتم نسخه را بگیرم .

هنگامی که برگشتم ،دیدم شیخ را به اتاقی دیگر برده اند ،

رو به قبله نشسته و شمد سفیدی روی پا انداخته و با انگشتانش یکسره با شمد بازی می کند ،

یک مرتبه حالتی پیدا شد و گویا در گوش اوچیزی گفتند که گفت :

ان شاءالله.

سپس فرمود امروز چند شنبه است ؟ دعای امرورا بیاورید تا بخوانیم.

هر سه نفر خواندیم .

سپس فرمود :

دستهایتان را به سوی آسمان بلند کنید و بگویید :

العفو.عظیم العفو،العفو :یاکریم العفو:خدامرا ببخشاید.

سپس من دنبال یکی دیگر از دوستان رفتم ،

که معلوم شد قبل از رسیدن من به سوی منزل شیخ رفته است .

وقتی برگشتم ،مغرب بود و شیخ قالب تهی کرده بود .

گویا همینکه دوست دیگرمان میرسد شیخ آغوش می گشایدو اور ابغل می کند

و در دامان اوجان به خدا می سپارد .

 

 

چرخ خیاطی شیخ رجبعلی خیاط

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۳۶
بهنام جدی بالابیگلو

مرحوم ابن بابویه قمى رضوان الله علیه در کتاب شریف علل الشایع مطالبى را تحت عنوان([ علة عشق الباطل]( جمع آورى نموده است که چطور انسان گرفتار عشق باطل و محبت کاذب میشود و نقل مى کند:

  مفضل بن عمر از حضرت امام صادق علیه السلام پرسید عشق چیست

 فقال علیه السلام : قلوب خلت من ذکر الله فأذاقه الله حب غیره

 آن حضرت فرمود:

, آن دلهائیکه از یاد خدا غافل و خالى باشد خدا کیفرى دردناک به آن ها مى چشاند , و آن همانا علاقه به باطل و عشق به دنیا و لذائذ زودگذر آن مى باشد .

پس اگر انسان همواره مواظب قلب خویش نباشد دل او از یاد خدا غافل مى گردد و در نتیجه تازیانه دردناک عشق به باطل را باید تحمل کند که خدا دوستى باطل را در این قلب قرار میدهد .

از حضرت على علیه السلام نیز آمده است :

 صابروا أنفسکم على فعل الطاعات و صونوها عن دنس السیئات تجدوا حلاوة الایمان

 و اگر کسى در اثر گناه طعم گواراى محبت خدا را نچشید حتما گرفتار دنس و آلودگى محبت باطل مى گردد .

و اگر این سخن حق است که([ ألا کل شى ء ما خلا الله باطل]( معلوم میشود علاقه به هر چه که سخن از خدا در آن نیست و راه خدا به آن سوى نیست علاقه باطل است و این علاقه باطل قلب را میمیراند . انسان گاهى به حیات زودگذرش دل مى بندد , گاهى به اهل و مالش علاقه دارد , و گاهى به دوستى دوستان جفا کار عشق مى ورزد . همه اینها کیفر دردناک الهى است .

 

رسانه ملی اونقدر لباس حقانیت به عشق پوشاند که هیچکس به ذهنش هم نمی رسه که عشق از گناهان بزرگه

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۳۴
بهنام جدی بالابیگلو
من تا بحال با نیتی پاک به نوشتن و ارسال مطلب برای ندای الرحیل تلاش می کردم و این تلاش خود را توشه ای ناچیز برای آخرت خود می شمردم.

ولی امروز متوجه شدم که ندای الرحیل جزو وبلاگهای برگزیده به مرحلۀ بعدی جشنواره تبیان راه یافته.

دیگه دل و دماغ نوشتن ندارم

آخه چرا با نیت مردم بازی می کنید؟؟؟؟

خیال می کنید امید به  جایزۀ ناچیز شما می تونه جای امید به لطف الهی رو بگیره؟

شما نا خواسته دارین خواستۀ شیطان رو اجرا می کنین و نیت های نویسندگان را آلوده می کنین

شیطان خیلی زیرکه:

مشهوره که زمانی مردم درختی را می پرستیدند

مؤمنی جریان رو می بینه  و عصبانی میشه

تبر رو برمیداره و میره تا درخت رو قطع کنه

شیطان جلوی راهش سبز میشه  و میگه اجازه نمیدم درخت رو قطع کنی

مؤمن با شیطان درگیر میشه و شیطان رو زمین می زنه

شیطان مکار متوسل به خدعه میشه

دوتا سکه طلا به مرد مؤمن میده و میگه برو اینها رو صدقه بده و هر روز صبح زیر بالش دوتا سکه برات میذارم بردار

مرد راضی میشه میره!!

یه روز صبح از خواب بلند میشه می بینه از سکه خبری نیست

عصبانی میشه تبر رو بر میداره بره درخت رو قطع کنه

بین راه شیطان دوباره جلوش سبز میشه و میگه اجازه نمیدم درخت رو قطع کنی

مرد با شیطان درگیر میشه و شیطان مرد رو زمین میزنه

مرد از شیطان می پرسه چرا دفعۀ قبل من پیروز شدم  ولی الان شکست خوردم

شیطان گفت تو دفعه قبل با نیتی خالص می رفتی درخت رو قطع کنی ولی الان بخاطر دوتا سکه عصبانی هستی

دوستان من در جشنواره تبیان!

قبول دارم که شما با نیت خوب دارین مردم رو تشویق می کنین و لی این کار شما نتیجه عکس خواهد داد

شیطان در برابر انسان هایی که نیتشان خالصه اظهار عجز کرده و لی شما دارین نیت ها رو آلوده می کنین

بخاطر همین تله گذاشته نیتها رو آلوده کنه و شما ناخواسته دارین از شیطان پیروی می کنین و خیال می کنین که دارین کار مهمی انجام میدین

 

قرآن می فرماید:

 

الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا

آنهایی که کوششان در زندگی دنیا تباه شد و می پنداشتند کاری نیکو می کنند

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۴۲
بهنام جدی بالابیگلو
ابن ادریس از امام صادق(علیه‌السلام) نقل می‌کند که:

 

 فردای قیامت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) از لب پرتگاه جهنم همراه با امیرالمؤمنین و حسن و حسین(علیهماالسلام) عبور می‌نمایند

 شخصی از داخل جهنم فریاد می‌زند و سه مرتبه برای نجات خود به نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) استغاثه می‌کند ولی جواب نمی‌شود

 بار دیگر سه مرتبه به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) استغاثه می‌کند، پس جواب نمی‌شنود.

پس ندا می‌دهد یا حسین یا حسین یا حسین اغثنی انا قاتل اعدائک؛

یا حسین! من را نجات بده، من دشمنان تو را کشتم.

در آن هنگام رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به امام حسین(علیه‌السلام) می‌فرمایند:

 برای تو دلیل آورد؛

 پس امام حسین(علیه‌السلام) چون عقاب تیز پرواز او را نجات می‌دهد.

راوی می‌پرسد:

آن شخص کیست؟

 حضرت فرمودند:

 مختار است.

سپس راوی با تعجب سؤال می‌کند:

چرا با آتش عذاب می‌سوزد با این‌که از قاتلین ابا عبدالله الحسین(علیه‌السلام) انتقام گرفت؟

حضرت فرمودند:

 به دلیل این‌که در قلب مختار ذره‌ای از محبت آن دو نفر وجود داشت. به خدا قسم اگر جبرائیل، میکائیل و اسرافیل در قلبشان چیزی از حب این دو باشد با صورت داخل آتش افکنده می‌شوند.

 

بحارالانوار: ج 45، ص 339، حدیث 5.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۵۶
بهنام جدی بالابیگلو


امّا بعد، بى تردید دنیا روى برتافته و بانگ وداع سر داده است، و آخرت روى کرده و بناگاه دررسد.

بهوش باشید که امروز، روز آمادگى، و فردا هنگامه مسابقه و پیشتازى است و در این پیشتازىِ سرنوشت ساز، بهشت را به مسابقه گذاشته اند، و دوزخ سرانجامِ واماندگان خواهد بود.
.
راستى کسى نیست که پیش از رسیدن اجل، از لغزشهایش توبه کند؟ آیا کارگزارى نیست که پیش از روز اندوه و افسوس، براى خود قدمى بردارد؟
..
آگاه باشید که شمایان در غفلت آرزوها بسر مى برید و مرگ در پشت آن کمین کرده است.
.
پس آن که در روزگار فرصت و پیش از رسیدن مرگ، دست به کار خیر و اطاعت الهى شود، از آن سود برَد و مرگ بدو زیانى نرسانَد، امّا آن که در هنگامه فرصت، کوتاهى کند تا مرگ فرصتها را به کام خود برَد، خسارت بیند و مرگ او را زیان رسانَد.
.
بهوش باشید همان گونه که در روزگار ترس و بلا خدمت و اطاعت کنید، در هنگامه خوشى و رفاه نیز چنین باشید.
.
براستى ندیدم سعادت و ارزشى چون بهشت را که مشتاقان آن از غفلت به خواب روند، و نیز خطر و بلایى را همچون دوزخ ندیدم که فراریان از آن این گونه آسوده بخوابند!
.
بهوش باشید آن که از حق سود نبرَد، از باطل زیان خواهد برد، و آن که به راه مستقیم هدایت نشود، گمراهى او را به پستى و بدبختى کشانَد. آگاه باشید که شمایان به کوچ کردن و توشه برچیدن مأمورید.
.
بى تردید از بزرگترین چیزى که بر شما مى ترسم، پیروى از خواهش نفس و آرزوى دراز است. در دنیا چنان از آن توشه برگیرید که فرداى قیامت در امان بمانید.
.
شریف رضى گوید: اگر کلامى باشد که مردم را به زهد و پارسایى در دنیا کشانَد و به تلاش در راه آخرت وادارد، همین کلام است و بس; کلامى که پیوند آرزوهاى طلایى را قطع کند و شعله پندپذیرى و بى رغبتى را بیفروزد.
.
و از آن شگفت تر این سخن «أَلا وَ إِنَّ الْیَوْمَ الْمِضْمار...» است که در آن علاوه بر بلندى و زیبایى لفظ و عظمت مفهوم و محتوا و مثال درست و تشبیهى بهنجار، رازى شگفت و نکته اى ظریف نهفته و آن «السَّبْقَةُ الْجَنَّةُ و الْغایَةُ النّار» است که «جایزه بهشت» و «سزاى دوزخ» را با دو لفظ گوناگون بیان فرموده است:
.
کلمه «مسابقه» را در مورد «بهشت» به کار برده و براى دوزخ که سرانجام تبهکاران و نافرمانان است، کلمه «غایت» (سرانجام) را آورده است. زیرا مسابقه به سوى هدفى مطلوب و مورد علاقه صورت مى گیرد که این با بهشت سازگار است ولى در مورد دوزخ چنین نیست.
.
پس، از نظر معنى و مناسبت، کلمه «مسابقه» براى دوزخ درست نیست بلکه از کلمه «سرانجام» استفاده شده که مناسب آن است، زیرا پایان کار، گرچه به دلخواه نباشد، خواه ناخواه خواهد آمد.
.
در این جمله زیبا و ادبى بیندیش که باطن آن شگفت، و ژرفاى آن پرمعنى و ظریف است، و کلمات امام ـ درود خدا بر او ـ اینچنین است.
.
در بعضى از نسخه ها کلمه «سُبقه» به ضمّه آمده است که معناى آن جایزه در مسابقه است که تقریباً نزدیک با معناى قبلى است، زیرا جایزه را براى کار ناپسند ندهند بلکه به کار پسندیده دهند.
.

خطبه 28 / نهج البلاغه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۰۷
بهنام جدی بالابیگلو
آیت الله اراکی فرمود:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت .
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت خیر.
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم چطور؟
با اشک گفت:
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛
چون خون از بدنم می‌ رفت تشنگی بر من غلبه کرد
سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛
ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی!
پس چه کشید پسر فاطمه س؟
او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود!
از عطش حسین ع حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم
و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین ع آمد و گفت:
به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛
آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.
منبع : کتاب آخرین گفتارها
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۲۶
بهنام جدی بالابیگلو
زمانی که عزراییل برای قبض روح داود پیامبر آمد، داود یکه خورد. گفت چرا زودتر پیغامی ندادی که آماده رفتن شوم؟
عزراییل گفت من پیغام بسیار فرستادم اما تو خود اعتنا نکردی
داود گفت به من چیزی نرسیده است...
عزراییل گفت آن موی تو که به سپیدی گرایید و آن عزیزان تو که یک به یک از دنیا رفتند همه پیغام آماده باش بود و ندای الرحیل که زود باشد زمان مرگ دررسد پس آماده باید شد.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۰۹
بهنام جدی بالابیگلو

روزی پیرزنی به پیامبر اکرم(ص) عرض کرد، دعا فرمایید که خداوند مرا اهل بهشت قرار دهد، پیامبر اکرم(ص) فرمودند: پیرزن وارد بهشت نمی‌شود! آن پیرزن گریه کرد، پیامبر اکرم(ص) خندید و به او فرمودند: آیا نشنیده‌ای که خداوند می‌فرماید:

«إِنَّآ أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَآءً، فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَاراً»

 

 یعنی ما آن‌ها را آفرینش نوینی بخشیدیم و همه را دوشیزه قرار دادیم

 

 

پیرزن بی‌دندان

پیرزنی بر اثر پیری، دندان‌هایش افتاده بود، پیامبر(ص) او را دید و فرمودند: پیرزن بی‌دندان، به بهشت نمی‌رود.

 

پیرزن گریه کرد، پیغمبر(ص) به او فرمودند: چرا گریه می‌کنی؟ او عرض کرد: ای رسول خدا! من بی‌دندان هستم، پیامبر(ص) خندید و فرمودند: «لاتَدْخُلینَ الْجَنَةَ عَلی حالِکِ»، تو با این حال وارد بهشت نخواهی شد، بلکه دوشیزه و جوان خواهی شد سپس وارد می‌شوی.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۱۶
بهنام جدی بالابیگلو

سلطان محمود غزنوی برای خود قبری ساخت، تا زمانی که مرد آنجا دفنش کنند. وقتی می‌خواست روی سنگ قبرش آیه‌‌ای از قرآن را بنویسد، از نوکرش پرسید: «چه آیه‌ای را بنویسم بهتر است؟» نوکر جواب داد: این آیه از قرآن را بنویس: «هذه جهنم التی کنتم توعدون؛ این جهنمی است که همواره وعده‌اش به شما داده می‌شد!»

 

امام کاظم(ع) نیز در کنار گوری چنین فرمودند: "چیزی که پایانش این است، سزاست که از همان آغاز دل از آن بر کَند و چیزی که آغازش این است، سزاست که از پایانش ترسید..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۱۲
بهنام جدی بالابیگلو