ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی

ندای الرحیل

سلام
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای دگرگون کردن بدیهیات،گرایشها و هدفها ...
وبلاگ حاضر تلاش کوچکی است برای زنده کردن قلبها و دگرگون کردن آرزوها...
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای احیای فرهنگ آخرتگرایی و نواختن ندای الرحیل...
پس...
باور کنیم که جهان به نگاهی نو نسبت به مرگ نیازمند است...
باور کنیم که نگرش غلط به اسرارآمیزترین پدیدۀ هستی - مرگ - لحظه لحظۀ عمر بشر را به پوچی کشانده است....
باور کنیم که ما رهگذریم ودنیا ظرفیت و توان تحمل آرزوهای ما را ندارد...
باور کنیم که مرگ در این نزدیکیست و ما چاره ای جز رفتن نداریم...
باور کنیم که دلهای ما برای آزاد شدن از ترسها و گرایشهای دنیا، به ترسها و گرایشهای آخرت نیازمند است...
باور کنیم که تنها طریقتی که می تواند ما را به خدا برساند، طریقت توشه چینی است...
ویادمرگ، آب حیات بخشیست برای زنده کردن بشریت...
ویاد مرگ شمشیر و سپر محکمیست، در برابر فرهنگ پوچ گرای غربیها...
و یاد مرگ، مرهم شفا بخشیست برای انقلاب بیمار شده به ویروس دنیاگرایی...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هم کاروانیان

منوی تصویری سایت ندای الرحیل

تلگرام

-----------------------

 صفحه اصلی

-----------------------

ندای الرحیل2-تصاویر

-----------------------

ندای الرحیل3-سیاسی

-----------------------

ندای الرحیل4-خواب

-----------------------

 ندای الرحیل5 - شعر
آخرین دیدگاه میهمانان ندای الرحیل
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۶ - سلیمانی
    احسنت
 

آثار سازنده عقیده به معاد

عقیده به زندگى پس از مرگ و اعتقاد به کیفر و پاداش اعمال، نقش بزرگى در آرامش روانى و امنیت اجتماعى ما دارد که آرامش روانى، اثر فردى و امنیت اثر اجتماعى آن است، اینک پیرامون آرامش روانى و آثار فردى عقیده به معاد بحث میکنیم

.

بشر هر چند در پرتو قدرت صنعت و تکنیک، درهاى فضا را به روى خود گشوده و انسانهائى را به ماه فرستاده و بازگردانیده است و از قلب و کلیههاى مصنوعى به جاى طبیعى آن استفاده کرده است، ولى در برابر این پیروزى چشمگیر علمى، به سکونت خاطر و آرامش روانى که زیر بناى یک زندگى سعادتمندانه را تشکیل میدهد، نه تنها دست نیافته است، بلکه به موازات پیشرفت صنعت و دانشهاى مادى، مشکلات روانى وى افزایش یافته است

.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۸۹ ، ۱۶:۱۱
بهنام جدی بالابیگلو
 

این حقیقت بر کسی پوشیده نیست که دنیای امروز ، آنچنان در لجنزار فساد و تباهی، غوطه ور گشته و آلودگی به انواع رذائل در جمیع شئون زندگی انسان عصر کنونی، راه یافته و راسخ شده است که حقا" برای نشان دادن اوضاع و احوال عمومی آن، جز عنوان(عصر فساد) هیچ عنوان دیگری نمی یابیم که نمایانگر جامعی از چهرۀ نامیمون این عصر مشعشع وقرن طلائی!! بوده و آن را چنانکه هست درذهن خوانندۀ محترم ترسیم نماید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۸۹ ، ۱۶:۰۸
بهنام جدی بالابیگلو

ای بندگان دنیا!آتش جهنم بواسطۀ خشم خداوند برافروخته شده است و شعله ها و شراره های آن دل و جان و باطن انسانها را می سوزاند.جهنم جایگاه تنگ و تاریک ووحشتناک وگودالی است پر از حیوانات گزنده و درنده از قبیل مارها و عقرب ها و سگها و خوکها وگرگها و شغالها...

که همه جنس بدنشان از آتش است...

سوزندگی جهنم هزاران برابر سوزندگی آتشهای دنیاست، جهنم خانۀ عذاب، گودالی بی پایان،آتشی برافروخته شده از غضب خداوند قهار،زندان آخرتی برای گنهکاران و پراست از عذابها و بلاها و بدبختی ها...

هر گاه پوست بدنمان می سوزد، پوست تازه ای بوجود می آید تا عذاب را بچشیم. به گردنمان زنجیرهای کلفت و دراز انداخته اند که این زنجیرها حرارت جهنم را به بدنمان منتقل می کنند.

همیشه تشنه ایم،همیشه گرسنه ایم،همیشه تنهائیم،غم و افسردگی وجودمان را فراگرفته و امید و آرزو را در وجودمان خشکانده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۸۹ ، ۱۶:۰۴
بهنام جدی بالابیگلو

از امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

در شب معراج، چون داخل آسمان اول شدم،هر ملکی که مرا دید، خندان و خوشحال شد تا آنکه رسیدم به ملکی از ملائکه که عظیم تر از او ندیدم؛با هیئتی بسیار منکر و غضب از جبینش ظاهر،پس، آنچه ملائکۀ دیگر از تحیت و دعا نسبت به من به جا آوردند،او نیز به جا آورد،لکن نخندید وخوشحالیی که دیگران داشتند، او نداشت.

از جبرئیل پرسیدم: این کیست که من از دیدن او ترسان شدم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۸۹ ، ۱۶:۰۱
بهنام جدی بالابیگلو

در روایتی آمده است که نیست ملک مقربی و نه آسمانی و نه کوهی ونه صحرایی و نه دریایی، مگر آنکه می ترسند از روز جمعه، برای آنکه قیامت در آن روز برپا می شود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۸۹ ، ۱۶:۰۰
بهنام جدی بالابیگلو

امام علی علیه السلام:
سرچشمۀ دنیا تیره و گل آلود است و منظرۀ آن شگفت آور است و در لحظۀ امتحانات و آزمایش انسان را هلاک و تباه می سازد و روشنی اش به تاریکی و سایه اش زائل شدنی و تکیه گاهی است که رو به خرابی می رود مانند اسب و شتری که به بشر لگد می زند و با دامهایش او را شکار می کند و با ریسمانهای مرگ آفرینش مردان دلیر و شجاع را صید می کندو او را به خوابگاه تنگ قبر و آخرت ترسناک و دیدن جایگاه همیشگی بهشت یا جهنم و جزای عمل نیک و بد می کشاند. این رفتار دنیاست با آیندگان و جانشینان پیشینیان و گذشتگان، مرگ از هلاک کردن و بیچاره کردن باز نمی ایستد.

پس هرگاه براثر مرگ همۀ خلایق رشتۀ کارهای دنیا ازهم گسست و روزگار سپری گردیدوزمان برپاشدن قیامت شد،خداوند آنان را از میان قبرها وآشیانۀ پرندگانی که آنها را خورده اند و بیشۀ درندگان و میدانهای جنگ - وهرکجا که پوسیده اند-بیرون می آورد...

و در آنروز ترس بی اندازه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۸۹ ، ۱۵:۵۹
بهنام جدی بالابیگلو

اسرافیل، از آسمان به زمین فرود می آیدو در صور می دمد، صدای مهیبی در فضای عالم می پیچد و جان از تن هر جان داری رخت بر می بندد.

مخلوقات حضرت سبحان همه از نعمت حیات محروم می شوند. انبوه بی شمار مردگان ، بر گرداگرد هستی افتاده است.

عزرائیل احضار می گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۸۹ ، ۱۵:۵۸
بهنام جدی بالابیگلو

کیف سامسونیک سیاه رنگ را با هزار زحمت باز کرده بود.میلیونها تومان پول بصورت ایران چک، همراه با جواهرات خیره کننده و کارت پایان خدمت و شناسنامه و دفترچۀ تلفن مدتها فکرش را مشغول کرده بودند.

خیالات و آرزوها، ذهن جوانش را تسخیر کرده بودند.اوخوشحال بود و از شادی در پوست خود نمی گنجید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۸۹ ، ۱۵:۵۷
بهنام جدی بالابیگلو

زرنگ و مغرور بود،تا حدی که دبیران دبیرستان به او فرصت می دادند درس بدهد.کنکور که داد،از رشتۀ مهندسی پتروشیمی دانشگاه امیرکبیر قبول شده راهی تهران شد.

عوض شدن محیط،سختگیری های بیش ازاندازۀ دانشگاه و پاره ای مشکلات دیگر دست به دست هم دادند تا مشروط شود.

مشروط شدن پی در پی او را از ادامۀ تحصیل محروم کرد.

جرأت گفتن واقعیت را نداشت.می ترسید که رسوا شود؛ پدرش به او افتخار می کرد و دوستانش به او حسادت می کردند؛ مجبور شده بود که دائما ظاهرسازی کند و دروغ بگوید.

اکثر روزهای سال را در تهران می گذراند، با هزار سختی و کلک مشکلات مالی اش را حل می کرد، درمانده بود ولی خودش را مغرور نشان می داد. به هر کفی دستش را دراز می کرد، ولی عاقبت مأیوس و مغلوب می شد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۸۹ ، ۱۵:۵۵
بهنام جدی بالابیگلو

تصور کن که داخل قبر زجر می کشی، محیط بسته ای که تاریک و تنگ است؛ عقربها و مارها دائما تورا نیش می زنند.

عظمت شکنجه ها و عذابها آنقدر بزرگ است که همواره آرزوی برپای قیامت می کنی.

صیحۀ برخاستن زده می شود.

می بینی که خاکها جمع شد و آرام آرام اسکلت بدن تشکیل شد.سپس خاکها جمع شد و گوشت بدنت را تشکیل داد.

از قبر بلند می شوی و خودت را تکان می دهی تا خاک بدنت ریخته شود.ناگهان متوجه می شوی که قیافه ات مثل میمون است.

جای پاها و سرت عوض شده؛لبهایت تا سینه ات آویزان است.

عریانی ولباس بر تن نداری.

مرده های اطرافت هم با قیافه و شکل هایی ترسناک و نفرت انگیزتر بلند شده اند و همه بطرف صحرای محشر در حرکتند.

بلند می شوی در حالی که تعادل بدنت جوری است که سرت پائین و پاهایت رو به آسمان است ، در حالیکه خودت را پرت کرده و سرت را به زمین می زنی، بسوی صحرای محشر حرکت می کنی.

ناگهان متوجه می شوی که فرشته ها شتری را سر یک قبری آورده اند و صاحب قبر را صدا می زنند؛ بلند می شود در حالی که چهره اش نورانی است. لباس های بهشتی را به او می دهند تا بپوشد و تاجی زیبا را بر سرش می گذارند.

سوار بر شترش کرده با نهایت عزت و احترام او را بسوی محشر حرکت می دهند.

اورا می شناسی, او همان کسی است که دائم مسخره اش می کردی و عقب افتاده اش می خواندی و بخاطر آنکه مثل تو نبود تحقیرش می کردی.

ولی الآن تازه می فهمی ذلیل و خوار چه کسی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۸۹ ، ۱۵:۵۳
بهنام جدی بالابیگلو