ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی

ندای الرحیل

سلام
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای دگرگون کردن بدیهیات،گرایشها و هدفها ...
وبلاگ حاضر تلاش کوچکی است برای زنده کردن قلبها و دگرگون کردن آرزوها...
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای احیای فرهنگ آخرتگرایی و نواختن ندای الرحیل...
پس...
باور کنیم که جهان به نگاهی نو نسبت به مرگ نیازمند است...
باور کنیم که نگرش غلط به اسرارآمیزترین پدیدۀ هستی - مرگ - لحظه لحظۀ عمر بشر را به پوچی کشانده است....
باور کنیم که ما رهگذریم ودنیا ظرفیت و توان تحمل آرزوهای ما را ندارد...
باور کنیم که مرگ در این نزدیکیست و ما چاره ای جز رفتن نداریم...
باور کنیم که دلهای ما برای آزاد شدن از ترسها و گرایشهای دنیا، به ترسها و گرایشهای آخرت نیازمند است...
باور کنیم که تنها طریقتی که می تواند ما را به خدا برساند، طریقت توشه چینی است...
ویادمرگ، آب حیات بخشیست برای زنده کردن بشریت...
ویاد مرگ شمشیر و سپر محکمیست، در برابر فرهنگ پوچ گرای غربیها...
و یاد مرگ، مرهم شفا بخشیست برای انقلاب بیمار شده به ویروس دنیاگرایی...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هم کاروانیان

منوی تصویری سایت ندای الرحیل

تلگرام

-----------------------

 صفحه اصلی

-----------------------

ندای الرحیل2-تصاویر

-----------------------

ندای الرحیل3-سیاسی

-----------------------

ندای الرحیل4-خواب

-----------------------

 ندای الرحیل5 - شعر
آخرین دیدگاه میهمانان ندای الرحیل
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۶ - سلیمانی
    احسنت

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

روزی برای امام هادی(ع) خبر آوردند، که یکی از یارانشان در حال مرگ است. امام(ع) برای عیادت به منزل او رفتند. وارد که شدند، دیدند که مرد آرام و قرار ندارد و از بس گریه و زاری کرده، دیگر تاب و توانی برایش نمانده است. امام از او سبب بی تابی اش را پرسیدند.



او جواب داد: سرورم، این لحظات، آخرین لحظات عمر من است و من از مرگ در هراسم.
امام لبخندی زدند و به او فرمودند: ای بنده خدا! از مرگ در هراسی، چون حقیقت آن را نمی شناسی.
به من بگو، اگر بدنت آلوده به چرک ها و پلیدی ها باشد و تو را اذیت و پوست بدنت را زخم کند و به تو بگویند، اگر حمام بروی، این ناراحتی از تو برطرف می شود.
آیا میل نداری به حمام بروی و آن ناراحتی ها را از خود برطرف سازی؟
مرد با تعجب جواب داد: آری حتما این کار را خواهم کرد.
امام(ع) ادامه دادند: بدان که مرگ همان حمام است و آن آخرین پاک کننده گناهان توست و تو را از گناهانت پاکیزه می سازد و آنگاه که تو بر آن وارد شوی و بگذری، از تمام ناراحتی ها و اندوه ها و اذیت ها رهایی می یابی و به شادی و خوشبختی می رسی.
مرد سخنان امام(ع) را شنید و آرام گرفت.
چشم هایش را بست.
مرد از دنیا رفته بود.

منبع: معانی الاخبار، شیخ صدوق، باب معنی الموت، ج9، ص290.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۲ ، ۱۷:۰۶
بهنام جدی بالابیگلو
حکایت شده است که یکی از متولیان مشهد به نام «عباس قلی خان»، شبی،با فرزندش،مسیری را طی می‌کردند که پسرش، فانوس به دست گرفته بود و جلوی پدر ،حرکت می‌کرد.
عباس قلی خان،در بین راه،به کارروانسرایش اشاره کرد و گفت:پسرم،پس از مردنم،این کاروانسرا را تخریب کن و یک مدرسه‌ی علمیه،برای شاگردان امام صادق بنا کن.
پسر، زیرکی جالبی به کار برد و فانوس را،به پشت سر پدر برد.پدر،با تعجب،برگشت و به پسرش گفت:فرزندم،نور باید در جلوه راه باشد؛تا بتوان ،به جلو،حرکت کرد و نور پشت سر،برای جلو فایده ندارد.
پسر جواب داد:پدر، اگر نوری که از پشت سر می‌آید،برای جلو فایده ندارد،پس،چرا سفارش می‌کنی که پس از تو، من این کاروانسرا را مدرسه کنم؟پدر،نور را،قبل از خودت،به قبرت بفرست.
پدر از این کار فرزند پند گرفت و او را تحسین کرد و گفت:خوب مرا موعظه کردی!فردای همان روز،چند کارگر آورد و کاروانسرا را تخریب کرد و مدرسه‌ی علمیه را بنا نمود
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۲ ، ۲۰:۴۳
بهنام جدی بالابیگلو