ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی
پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۰۹ ب.ظ

اختلاف فرشته هاى عذاب و ملائکه رحمت


گویند عابدى هفتاد سال در عبادتگاه خود مشغول راز و نیاز بود

 زنى آمد و درخواست کرد او را اجازه دهد شب را در آنجا به سر برد تا از سرما محفوظ بماند،

 عابد امتناع ورزید،

 زن اصرار نمود ولى عابد نپذیرفت

 زن ماءیوس شد و برگشت ،

در این هنگام چشم عابد به اندام موزون و جمال دل فریب او افتاد،

 هر چه خواست خود را نگه دارد ممکن نشد،

 از معبد بیرون آمده او را برگردانید و داستان گرفتار شدن خود را شرح داد،

 هفت شبانه روز با او بسر برد.


شبى به یاد عبادتها و مناجاتهاى چندین ساله اش افتاد،

 بسیار افسرده گردید،

 به اندازه اى اشک ریخت که از حال رفت و بى هوش شد،

 و زن وقتى ناراحتى عابد را مشاهده کرد

 همین که به هوش آمد گفت

تو خدا را با غیر من معصیت نکرده اى اگر با او از در توبه در آیى شاید قبول کند. مرا نیز یاد آورى کن .

عابد از عبادتگاه بیرون شد و سر به بیابان گذاشت .

شب فرا رسید به خرابه اى پناه برد،

 در آن خرابه دو نفر کور زندگى مى کردند که هر شب راهبى براى آنها دو گرده نان به وسیله غلامش مى فرستاد،

غلام راهب آمد، به هر کدام یک گرده نان داد.

 یکى از نانها را عابد معصیتکار گرفت ،

 کورى که به او نان نرسیده بود در گریه شد و گفت ،

 امشب باید گرسنه به سر برم غلام گفت :

 دو گرده نان را بین شما تقسیم کردم .

عابد با خود اندیشید که من سزاوارترم با گرسنگى به سر برم ، این مرد مطیع و فرمانبردار است ولى من معصیتکار و نافرمانم ،

 سزایم این است که گرسنه باشم ، نان را به صاحبش رد کرد.


آن شب را بدون غذا بسر برد،

رنج و ناراحتى فراوان و شدت گرسنگى توان را از او ربود

، به اندازه اى ضعیف پیدا کرد که مشرف به مرگ گردید،

 خداوند به عزرائیل امر کرد روح او را قبض نماید، وقتى از دنیا رفت فرشته هاى عذاب و ملائکه رحمت درباره اش اختلاف کردند.

فرشتگان رحمت مدعى بودند که مرد عاصى بوده ولى توبه کرده است .

ملائکه عذاب مى گفتند،

 معصیت نموده ما ماءمور او هستیم ،

خداوند خطاب کرد

 عبادت هفتاد ساله او را با معصیت هفت روزه اش بسنجید

 وقتى سنجیدند معصیت افزون شد

 آنگاه امر کرد معصیت هفت روزه را با گرده نانى که دیگرى را به خود مقدم داشت مقابله کنید،

 سنجیدند گرده نان سنگینتر شد و ثواب آن افزون گشت ،

 

 ملائکه رحمت امور او را عهده دار شدند



نوشته شده توسط بهنام جدی بالابیگلو
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی

ندای الرحیل

سلام
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای دگرگون کردن بدیهیات،گرایشها و هدفها ...
وبلاگ حاضر تلاش کوچکی است برای زنده کردن قلبها و دگرگون کردن آرزوها...
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای احیای فرهنگ آخرتگرایی و نواختن ندای الرحیل...
پس...
باور کنیم که جهان به نگاهی نو نسبت به مرگ نیازمند است...
باور کنیم که نگرش غلط به اسرارآمیزترین پدیدۀ هستی - مرگ - لحظه لحظۀ عمر بشر را به پوچی کشانده است....
باور کنیم که ما رهگذریم ودنیا ظرفیت و توان تحمل آرزوهای ما را ندارد...
باور کنیم که مرگ در این نزدیکیست و ما چاره ای جز رفتن نداریم...
باور کنیم که دلهای ما برای آزاد شدن از ترسها و گرایشهای دنیا، به ترسها و گرایشهای آخرت نیازمند است...
باور کنیم که تنها طریقتی که می تواند ما را به خدا برساند، طریقت توشه چینی است...
ویادمرگ، آب حیات بخشیست برای زنده کردن بشریت...
ویاد مرگ شمشیر و سپر محکمیست، در برابر فرهنگ پوچ گرای غربیها...
و یاد مرگ، مرهم شفا بخشیست برای انقلاب بیمار شده به ویروس دنیاگرایی...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هم کاروانیان

منوی تصویری سایت ندای الرحیل

تلگرام

-----------------------

 صفحه اصلی

-----------------------

ندای الرحیل2-تصاویر

-----------------------

ندای الرحیل3-سیاسی

-----------------------

ندای الرحیل4-خواب

-----------------------

 ندای الرحیل5 - شعر
آخرین دیدگاه میهمانان ندای الرحیل
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۶ - سلیمانی
    احسنت

اختلاف فرشته هاى عذاب و ملائکه رحمت

پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۰۹ ب.ظ


گویند عابدى هفتاد سال در عبادتگاه خود مشغول راز و نیاز بود

 زنى آمد و درخواست کرد او را اجازه دهد شب را در آنجا به سر برد تا از سرما محفوظ بماند،

 عابد امتناع ورزید،

 زن اصرار نمود ولى عابد نپذیرفت

 زن ماءیوس شد و برگشت ،

در این هنگام چشم عابد به اندام موزون و جمال دل فریب او افتاد،

 هر چه خواست خود را نگه دارد ممکن نشد،

 از معبد بیرون آمده او را برگردانید و داستان گرفتار شدن خود را شرح داد،

 هفت شبانه روز با او بسر برد.


شبى به یاد عبادتها و مناجاتهاى چندین ساله اش افتاد،

 بسیار افسرده گردید،

 به اندازه اى اشک ریخت که از حال رفت و بى هوش شد،

 و زن وقتى ناراحتى عابد را مشاهده کرد

 همین که به هوش آمد گفت

تو خدا را با غیر من معصیت نکرده اى اگر با او از در توبه در آیى شاید قبول کند. مرا نیز یاد آورى کن .

عابد از عبادتگاه بیرون شد و سر به بیابان گذاشت .

شب فرا رسید به خرابه اى پناه برد،

 در آن خرابه دو نفر کور زندگى مى کردند که هر شب راهبى براى آنها دو گرده نان به وسیله غلامش مى فرستاد،

غلام راهب آمد، به هر کدام یک گرده نان داد.

 یکى از نانها را عابد معصیتکار گرفت ،

 کورى که به او نان نرسیده بود در گریه شد و گفت ،

 امشب باید گرسنه به سر برم غلام گفت :

 دو گرده نان را بین شما تقسیم کردم .

عابد با خود اندیشید که من سزاوارترم با گرسنگى به سر برم ، این مرد مطیع و فرمانبردار است ولى من معصیتکار و نافرمانم ،

 سزایم این است که گرسنه باشم ، نان را به صاحبش رد کرد.


آن شب را بدون غذا بسر برد،

رنج و ناراحتى فراوان و شدت گرسنگى توان را از او ربود

، به اندازه اى ضعیف پیدا کرد که مشرف به مرگ گردید،

 خداوند به عزرائیل امر کرد روح او را قبض نماید، وقتى از دنیا رفت فرشته هاى عذاب و ملائکه رحمت درباره اش اختلاف کردند.

فرشتگان رحمت مدعى بودند که مرد عاصى بوده ولى توبه کرده است .

ملائکه عذاب مى گفتند،

 معصیت نموده ما ماءمور او هستیم ،

خداوند خطاب کرد

 عبادت هفتاد ساله او را با معصیت هفت روزه اش بسنجید

 وقتى سنجیدند معصیت افزون شد

 آنگاه امر کرد معصیت هفت روزه را با گرده نانى که دیگرى را به خود مقدم داشت مقابله کنید،

 سنجیدند گرده نان سنگینتر شد و ثواب آن افزون گشت ،

 

 ملائکه رحمت امور او را عهده دار شدند

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۱۵
بهنام جدی بالابیگلو

نظرات  (۱)

سلام،دنیا که همه اش عذاب است.باز آخرت هم فرشته های عذاب در انتظارمان هستند.

پس کجا راحتی یه؟
پاسخ:
پاسخ: پیش خدا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">