...و اینگونه عشق را معنا کرد
...و اینگونه عشق را معنا کرد
مراسم خاکسپاری شهدا تنظیم شد؛ آقا از بس بدنش متلاشی شده بود، غسل داده نشد؛ آقا را تیمم دادند. وقتی کفن آقا را آوردیم تا کفنش کنیم، یک کیسۀ کوچک در آن بود و ما نفهمیدیم که این کیسۀ کوچک چیست وبرای چه وقتی است، آقا خودش کفن را آماده کرده بود. و او می داند که این کیسه برای چه چیزی تهیه شده.
به هر حال آن را کنار گاذشتیم و بدن آقا را آماده کردیم. مراسم تشییع با شکوه و عظمت خاصی برقرار شد. مردم به سر و صورت می زدند و گریه میکردند. شور و انقلابی عجیب به پا شده بود، شعار( مرگ بر منافق)،( مرگ بر آمریکا) به هوا بلند بود و عاشقان دلسوختۀ سید عبدالحسین دستغیب شعار فریاد یا محمدا ، کشتند امام جمعه را سر می دادند.
جنازه روی دست به شاهچراغ رسید و در میان گریه و آه در جوار امامزاده میر سید محمد نزد قبر پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.
یک هفته از شهادت و دفن آقا گذشته بود که خبرهایی به دفتر امام جمعه می رسید.
خانم سیدی خواب دیده بود که آقا در باغ بزرگی در میان چمن سبزی با عبایی قهوه ای بر دوش ایستاده بود و گفت به آنها بگو که تکه های بدنم لای دیوار است به من ملحق کنید و این جمله را چند بار تکرار کرد!
اگر چه اعتنایی نکردیم ولی درگذر از محل حادثه با کمترین دقتی دریافتیم که درلابلای آجرها تکه های گوشت موجود است.
آنها را جمع آوری کردیم، به اندازۀ یک کیسۀ کوچک شده بود، کیسه ای که خود آقا آن را تهیه کرده بود...