گیاه زباله دانها
فرشته پس از انتظاری طولانی نامۀ اعمالم را آورده بود، خواستم نامه را بگیریم ولی گویا دست راستم فلج شده بود. فرشته فریاد زد:
وای بر تو! ای بی حیایی که حرمت اوامر الهی را هتک نمودی، منتظر باش که به زودی لعنت و عذاب خدا پی در پی از آسمان برایت نازل خواهد شد و به کیفر بی شرمی هایت خواهی رسید.
از فشار اندوه موهای سرم سفید و کمرم خمیده شد،غصه هایم دیگر پایانی نداردو اندوهی که مرا پوشانده ، هیچگاه کهنه نمی شود، بلکه مرا کهنه و نابود خواهد کرد.
ای چشمهایم! گریه کنید، برای آرزوهایی که دور می شوندو برای جراحتهای قلبی که بهبودی نخواهد یافت.
ای گیاه زباله دانها! عذاب جاویدان برایت آماده شده ، آیا الآن به فکر نجات خود افتاده ای؟
پس زیاد گریه کن و کم بخند که لکۀ عار روزگار را به دامان خود افکنده ای، لکه ای که هیچ آبی قدرت شستنش را ندارد، چگونه تحمل خواهی کرد.
پس سنگ وخاک بر دهانت. ای کسی که بی شرمی هایت افتخار می کردی و به علما بی حرمتی می نمودی، به زودی به آتشی مبتلا خواهی شد که شعله هایش زبانه می کشد.آتشی که تاولهایش پایان پذیر و خاموش شدنی نیست.
با دست چپ نامۀ اعمالم را گرفتم در حالی که زانوهایم سست شده بود و سرم از شدت درد داشت منفجر می شد.