ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی
جمعه, ۸ بهمن ۱۳۸۹، ۰۴:۰۴ ب.ظ

نامه ای از جهنم

نامه ای از جهنم

ای بندگان دنیا!آتش جهنم بواسطۀ خشم خداوند برافروخته شده است و شعله ها و شراره های آن دل و جان و باطن انسانها را می سوزاند.جهنم جایگاه تنگ و تاریک ووحشتناک وگودالی است پر از حیوانات گزنده و درنده از قبیل مارها و عقرب ها و سگها و خوکها وگرگها و شغالها...

که همه جنس بدنشان از آتش است...

سوزندگی جهنم هزاران برابر سوزندگی آتشهای دنیاست، جهنم خانۀ عذاب، گودالی بی پایان،آتشی برافروخته شده از غضب خداوند قهار،زندان آخرتی برای گنهکاران و پراست از عذابها و بلاها و بدبختی ها...

هر گاه پوست بدنمان می سوزد، پوست تازه ای بوجود می آید تا عذاب را بچشیم. به گردنمان زنجیرهای کلفت و دراز انداخته اند که این زنجیرها حرارت جهنم را به بدنمان منتقل می کنند.

همیشه تشنه ایم،همیشه گرسنه ایم،همیشه تنهائیم،غم و افسردگی وجودمان را فراگرفته و امید و آرزو را در وجودمان خشکانده است.

ای کاش! آن روزی که در دنیا بودیم اعمال صالحی برای زندگی امروز خود انجام داده بودیم و گرفتار چنین مصیبتی نمی شدیم.

نمی دانم آیا صدای خشن آلود و زجرآور جهنم را شنیده اید؟

آیا تصور می کنیدآتش جهنم مثل آتش دنیا سرخ رنگ است؟

آتش جهنم سیاه تر از قیر است که دیدنش هم لرزه بر اندام انسان می اندازد.

یکبار نخستین جرقه های آتش حطمه در قلبم ظاهر شد،جرقه هایی بسیار بزرگ و زرد رنگ که اندازۀ بزرگی آنها به اندازۀ خانه های بزرگ بود،به اطراف پراکنده می شد.بدنم شکسته و خورد شده بودو شدیدا" زجر می کشیدم.

شما چه می دانید که حطمه چیست؟

شکنجه ای است که پایانی ندارد...

روزی گذرم به صحرای سقر افتاد. بیابانی بود بسیار وسیع،داغی ریگها و سنگینی زنجیرها زجرم می داد،لبهایم از شدت تشنگی خشکیده بودند،افسردگی و یأس تمام وجودم را فرا گرفته بود،صدای گرگها از دور شنیده می شد.تاریکی جهنم باعث شد جلوی خود را نبینم. ناگهان داخل چاهی سرنگون شدم...

صدایی را شنیدم که می گفت:دیدید که گردآوری شما از مال وثروت و زن وفرزند و تکبر سودی به حالتان نداشت؟آنها بجای اینکه به دردتان بخورند به ضررتان تمام شدند.دست به دست هم دادند و شما را داخل جهنم کشانیدند.

در داخل چاه دوستم را دیدم،همان کسی که آزادی را هرزه گویی وول گردی معنی کرده بود،تازه فهمیده بود که آزادی یعنی اسیر محبت دنیا نبودن،یعنی آزاد بودن از اسارت و بندگی دنیا، یعنی رها شدن اززنجیرها ی جهنم...

گلویش را چسبیدم! تو بودی که این راه را به من نشان دادی و بسوی آن دعوت کردی و دنیا را در نظرم زینت دادی و به آن تشویق نمودی...

اگر شما نبودید،اگر وسوسه های فریبنده و شیطنت آمیز شما نبودند ، اگرحرفهای فریبنده و نقشه های خائنانۀ شما نبودند، ما در دنیا در راه ایمان به خدا گام برداشته و در صف مؤمنان بودیم و امروز گرفتار چنین روز سیاهی نمی شدیم.

شما بودید که از توطئه و تبلیغات سوء خود دست برنداشته و شب وروز برای پیشبرد اهداف شومتان از هیچ فرصتی دست بردار نبودید، درست است که ما در پذیرش حرف شما آزاد بودیم و الآن هم مقصر و گناهکاریم!ولی شما هم بعنوان عامل فساد مسئول و گناهکارید، سنگ اول گناه بدست ناپاک شما گذاشته شد.بخصوص آنکه همواره از موضع قدرت با ما سخن گفته و دائم ما را امر و نهی می کردید.

اکنون که بخاطر رهبری و هدایت شما به اینهمه عذاب و بلا گرفتار شده ایم، سهمی از عذاب های ما را بپذیرید تا به ما تخفیفی داده شود ویا اینکه ما را از عذاب خداوند رهایی بخشیده و نجات دهید...

او که بدبخت تر از من بود، گفت اگر ما راهی برای نجات خود می یافتیم شما را هم راهنمایی می کردیم...

ای فریب خوردگان دنیا! چرا فریب دنیا را خورده اید؟

مگر دنیا مسافرخانه نبود؟

مگر برای امتحان وارد دنیا نشده بودید؟

چرا فریب میز مدیریت را می خورید؟

چرا کاری می کنید که سرنوشتتان سقوط در چاه هبهب و چاه بلهوت باشد؟...

آیا خیال می کنید خداوند قدرت عذاب شما را ندارد؟

از ما عبرت بگیرید،مایی که می دانیم در مجازات و عذاب الهی جاودانه و دائمی هستیم و این عذاب هرگزازما برطرف نمی شود.تنها تقاضایمان از موکلان جهنم این بود که یک روز و فقط یک روز عذاب تعطیل شود و یا تخفیفی در عذابمان داده شود تا نفسی تازه کنیم و ما به آن یک روز هم قانع بودیم ولی آنها گفتند:چرا ما دعا کنیم و از خدا برایتان تخفیف بخواهیم؟شما خودتان از او بخواهید که یک روز عذاب را از شما بردارد زیرا ما بدون اذن پروردگار نمی توانیم کاری انجام بدهیم.

وقتی ما از خدا خواستیم و دعا کردیم گفته شد:

ای سگها خاموش باشید و با من حرف نزنید.

 

سوخته داند که چیست

پختن سودای خام



نوشته شده توسط بهنام جدی بالابیگلو
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی

ندای الرحیل

سلام
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای دگرگون کردن بدیهیات،گرایشها و هدفها ...
وبلاگ حاضر تلاش کوچکی است برای زنده کردن قلبها و دگرگون کردن آرزوها...
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای احیای فرهنگ آخرتگرایی و نواختن ندای الرحیل...
پس...
باور کنیم که جهان به نگاهی نو نسبت به مرگ نیازمند است...
باور کنیم که نگرش غلط به اسرارآمیزترین پدیدۀ هستی - مرگ - لحظه لحظۀ عمر بشر را به پوچی کشانده است....
باور کنیم که ما رهگذریم ودنیا ظرفیت و توان تحمل آرزوهای ما را ندارد...
باور کنیم که مرگ در این نزدیکیست و ما چاره ای جز رفتن نداریم...
باور کنیم که دلهای ما برای آزاد شدن از ترسها و گرایشهای دنیا، به ترسها و گرایشهای آخرت نیازمند است...
باور کنیم که تنها طریقتی که می تواند ما را به خدا برساند، طریقت توشه چینی است...
ویادمرگ، آب حیات بخشیست برای زنده کردن بشریت...
ویاد مرگ شمشیر و سپر محکمیست، در برابر فرهنگ پوچ گرای غربیها...
و یاد مرگ، مرهم شفا بخشیست برای انقلاب بیمار شده به ویروس دنیاگرایی...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هم کاروانیان

منوی تصویری سایت ندای الرحیل

تلگرام

-----------------------

 صفحه اصلی

-----------------------

ندای الرحیل2-تصاویر

-----------------------

ندای الرحیل3-سیاسی

-----------------------

ندای الرحیل4-خواب

-----------------------

 ندای الرحیل5 - شعر
آخرین دیدگاه میهمانان ندای الرحیل
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۶ - سلیمانی
    احسنت

نامه ای از جهنم

جمعه, ۸ بهمن ۱۳۸۹، ۰۴:۰۴ ب.ظ

نامه ای از جهنم

ای بندگان دنیا!آتش جهنم بواسطۀ خشم خداوند برافروخته شده است و شعله ها و شراره های آن دل و جان و باطن انسانها را می سوزاند.جهنم جایگاه تنگ و تاریک ووحشتناک وگودالی است پر از حیوانات گزنده و درنده از قبیل مارها و عقرب ها و سگها و خوکها وگرگها و شغالها...

که همه جنس بدنشان از آتش است...

سوزندگی جهنم هزاران برابر سوزندگی آتشهای دنیاست، جهنم خانۀ عذاب، گودالی بی پایان،آتشی برافروخته شده از غضب خداوند قهار،زندان آخرتی برای گنهکاران و پراست از عذابها و بلاها و بدبختی ها...

هر گاه پوست بدنمان می سوزد، پوست تازه ای بوجود می آید تا عذاب را بچشیم. به گردنمان زنجیرهای کلفت و دراز انداخته اند که این زنجیرها حرارت جهنم را به بدنمان منتقل می کنند.

همیشه تشنه ایم،همیشه گرسنه ایم،همیشه تنهائیم،غم و افسردگی وجودمان را فراگرفته و امید و آرزو را در وجودمان خشکانده است.

ای کاش! آن روزی که در دنیا بودیم اعمال صالحی برای زندگی امروز خود انجام داده بودیم و گرفتار چنین مصیبتی نمی شدیم.

نمی دانم آیا صدای خشن آلود و زجرآور جهنم را شنیده اید؟

آیا تصور می کنیدآتش جهنم مثل آتش دنیا سرخ رنگ است؟

آتش جهنم سیاه تر از قیر است که دیدنش هم لرزه بر اندام انسان می اندازد.

یکبار نخستین جرقه های آتش حطمه در قلبم ظاهر شد،جرقه هایی بسیار بزرگ و زرد رنگ که اندازۀ بزرگی آنها به اندازۀ خانه های بزرگ بود،به اطراف پراکنده می شد.بدنم شکسته و خورد شده بودو شدیدا" زجر می کشیدم.

شما چه می دانید که حطمه چیست؟

شکنجه ای است که پایانی ندارد...

روزی گذرم به صحرای سقر افتاد. بیابانی بود بسیار وسیع،داغی ریگها و سنگینی زنجیرها زجرم می داد،لبهایم از شدت تشنگی خشکیده بودند،افسردگی و یأس تمام وجودم را فرا گرفته بود،صدای گرگها از دور شنیده می شد.تاریکی جهنم باعث شد جلوی خود را نبینم. ناگهان داخل چاهی سرنگون شدم...

صدایی را شنیدم که می گفت:دیدید که گردآوری شما از مال وثروت و زن وفرزند و تکبر سودی به حالتان نداشت؟آنها بجای اینکه به دردتان بخورند به ضررتان تمام شدند.دست به دست هم دادند و شما را داخل جهنم کشانیدند.

در داخل چاه دوستم را دیدم،همان کسی که آزادی را هرزه گویی وول گردی معنی کرده بود،تازه فهمیده بود که آزادی یعنی اسیر محبت دنیا نبودن،یعنی آزاد بودن از اسارت و بندگی دنیا، یعنی رها شدن اززنجیرها ی جهنم...

گلویش را چسبیدم! تو بودی که این راه را به من نشان دادی و بسوی آن دعوت کردی و دنیا را در نظرم زینت دادی و به آن تشویق نمودی...

اگر شما نبودید،اگر وسوسه های فریبنده و شیطنت آمیز شما نبودند ، اگرحرفهای فریبنده و نقشه های خائنانۀ شما نبودند، ما در دنیا در راه ایمان به خدا گام برداشته و در صف مؤمنان بودیم و امروز گرفتار چنین روز سیاهی نمی شدیم.

شما بودید که از توطئه و تبلیغات سوء خود دست برنداشته و شب وروز برای پیشبرد اهداف شومتان از هیچ فرصتی دست بردار نبودید، درست است که ما در پذیرش حرف شما آزاد بودیم و الآن هم مقصر و گناهکاریم!ولی شما هم بعنوان عامل فساد مسئول و گناهکارید، سنگ اول گناه بدست ناپاک شما گذاشته شد.بخصوص آنکه همواره از موضع قدرت با ما سخن گفته و دائم ما را امر و نهی می کردید.

اکنون که بخاطر رهبری و هدایت شما به اینهمه عذاب و بلا گرفتار شده ایم، سهمی از عذاب های ما را بپذیرید تا به ما تخفیفی داده شود ویا اینکه ما را از عذاب خداوند رهایی بخشیده و نجات دهید...

او که بدبخت تر از من بود، گفت اگر ما راهی برای نجات خود می یافتیم شما را هم راهنمایی می کردیم...

ای فریب خوردگان دنیا! چرا فریب دنیا را خورده اید؟

مگر دنیا مسافرخانه نبود؟

مگر برای امتحان وارد دنیا نشده بودید؟

چرا فریب میز مدیریت را می خورید؟

چرا کاری می کنید که سرنوشتتان سقوط در چاه هبهب و چاه بلهوت باشد؟...

آیا خیال می کنید خداوند قدرت عذاب شما را ندارد؟

از ما عبرت بگیرید،مایی که می دانیم در مجازات و عذاب الهی جاودانه و دائمی هستیم و این عذاب هرگزازما برطرف نمی شود.تنها تقاضایمان از موکلان جهنم این بود که یک روز و فقط یک روز عذاب تعطیل شود و یا تخفیفی در عذابمان داده شود تا نفسی تازه کنیم و ما به آن یک روز هم قانع بودیم ولی آنها گفتند:چرا ما دعا کنیم و از خدا برایتان تخفیف بخواهیم؟شما خودتان از او بخواهید که یک روز عذاب را از شما بردارد زیرا ما بدون اذن پروردگار نمی توانیم کاری انجام بدهیم.

وقتی ما از خدا خواستیم و دعا کردیم گفته شد:

ای سگها خاموش باشید و با من حرف نزنید.

 

سوخته داند که چیست

پختن سودای خام

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۱/۰۸
بهنام جدی بالابیگلو

نظرات  (۰)

سایت ندای الرحیل منتظر دیدگاه میهمانان است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">