ذلیل و خوار چه کسی است.
تصور کن که داخل قبر زجر می کشی، محیط بسته ای که تاریک و تنگ است؛ عقربها و مارها دائما تورا نیش می زنند.
عظمت شکنجه ها و عذابها آنقدر بزرگ است که همواره آرزوی برپای قیامت می کنی.
صیحۀ برخاستن زده می شود.
می بینی که خاکها جمع شد و آرام آرام اسکلت بدن تشکیل شد.سپس خاکها جمع شد و گوشت بدنت را تشکیل داد.
از قبر بلند می شوی و خودت را تکان می دهی تا خاک بدنت ریخته شود.ناگهان متوجه می شوی که قیافه ات مثل میمون است.
جای پاها و سرت عوض شده؛لبهایت تا سینه ات آویزان است.
عریانی ولباس بر تن نداری.
مرده های اطرافت هم با قیافه و شکل هایی ترسناک و نفرت انگیزتر بلند شده اند و همه بطرف صحرای محشر در حرکتند.
بلند می شوی در حالی که تعادل بدنت جوری است که سرت پائین و پاهایت رو به آسمان است ، در حالیکه خودت را پرت کرده و سرت را به زمین می زنی، بسوی صحرای محشر حرکت می کنی.
ناگهان متوجه می شوی که فرشته ها شتری را سر یک قبری آورده اند و صاحب قبر را صدا می زنند؛ بلند می شود در حالی که چهره اش نورانی است. لباس های بهشتی را به او می دهند تا بپوشد و تاجی زیبا را بر سرش می گذارند.
سوار بر شترش کرده با نهایت عزت و احترام او را بسوی محشر حرکت می دهند.
اورا می شناسی, او همان کسی است که دائم مسخره اش می کردی و عقب افتاده اش می خواندی و بخاطر آنکه مثل تو نبود تحقیرش می کردی.
ولی الآن تازه می فهمی ذلیل و خوار چه کسی است.