ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی
چهارشنبه, ۱۵ دی ۱۳۸۹، ۰۵:۰۴ ب.ظ

آدم در محشر

آدم در محشر

اسرافیل در صور دمید،سکوتی در هم شکننده حاکم شده بود،رعب بر ملایکه مستولی گشت،هیچ کس بر پای بند نبود هراس سایه وحشتناک خود را روی هستی افکنده بود...

یعنی فرمان پروردگارم چه خواهد بود؟

اضطراب بیرحمانه بر تن هستی شلاق می زد،شیطان باید تاوان گستاخی هایش را بپردازد. بزرگترین گردهمایی مخلوقات صورت گرفته بود،پروردگار به چنین صحنه ای می نگرد هیچ کس نیست که نیامده باشد،همه و همه هستند،در آن گوشه ابلیس هم هست،دستگاه آفرینش هیچگاه چنین شکوهی را ندیده بود،حیرت آورترین تابلوی پروردگار!چنین لحظه ای را هیچکس بخاطر نداشت،خداوند قبضه آسمانها و زمین را بدست گرفته بود.

فرشتگان درمانده و عرق ریزان مقابل هیبت پروردگار به زانو درآمده بودند،شیطان و پیروانش سوزشی وحشتناک در خود احساس می کردند،گویی توده ای مذاب برآنها فرود آمده است،تندبادی سخت موحش برآنهاوزیدن گرفته بود،از سوزش درون و غرش بیرون به هراس افتاده بودند،جهنم می غرید و تندبادی خوارکننده بر آنها می تاخت،هرچه در خویش می نگریستندشرم بیشتر برآنها غالب می گشت وطایفه اراذل از بارگاه قرب خدا بیرون شده بودند.

ابلیس بازگشت،چشم به آدم دوخت،دیگر همه چیز تمام شده بود،آدم در بزرگترین تقابل آفرینش از فرشتگان و کروبیان و قدسیان پیشی گرفته و در مقام قرب قاف نشین شده بود،ندای((ولقد کرمنا))دوباره در فضای سر آدم می پیچید،
آدم از این ندا فرحی سکرآور در خود میدید،گویی ازاین فرحناکی به بسط تمام هستی رسیده بود،ملایکه به این صحنه می نگریستند،آدم ایستاده بود در میدان مرکزی هستی...

در مقام((او ادنی))نزد پروردگارش می خورد و می نوشید...

فتبارک الله احسن الخالقین

خاک تاچه اندازه کرامت پیدا کرده بود

آدم به چپ و راست خویش نگاهی کنجکاوانه کردسپس به بالا و پایین ، آیا دنبال کسی بود؟انگار آن را که جستجو کرده نیافته دوباره نگریست جلو و عقب بدقت همه جا را نگریست نه!ظاهرا"ابلیس در این جمع نیست.از مقام ادنی نظری افکند به ((اسفل درکات))ابلیس طاقت نگاه سنگین آدم را نداشت می خواست بمیردشعله های حسادت هیکل جهنمی اش را به آتش کشیده بودندکمی به اطراف نگریست،سرش گیج میرفت گویا هستی گردا گرد او می چرخیدعرق سردی از پیشانیش جاری بود.

این بود نتیجه عناد و دشمنی اش ، اینک شیطان درآتش خویش می سوخت و می سوخت...

خدایا چه عظمتی دارد این آدم!همچون قدسیان و قدیسان می درخشد-فرشتگان از آنهمه عظمت احساس حقارت می کردندهیبت آدم چه شوری افکنده بود،شراره هایش می رفت تا شیطان را به خاکستر تبدیل کند

این است آن کرامت خداوندی که عطا شده بود به آدم...

چنین کرامتی راخداوند به هیچ یک از فرشتگان عطا نفرموده!

آدم چه زیباست،چه عظمتی دارد این آدم!چه هیبتی بدست آورده چقدر نورانی شده،ملایکه همه متحیر بودند،آدم چقدر شبیه خداشده بود،مقربان اربعه از خردی خویش به تلاطم درآمدند واگر نبود باران لطف خداوندی می رفت تا به عدم بپیوندند.

شیطان توان دیدن آدم را نداشت،بخاطر حسادتش جهنم خلق شده بود واینک آرزو داشت روز پنجاه هزار ساله هرچه سریعتر تمام شود وداخل جهنم شودتا از این حقارت بیرون بیاید...



نوشته شده توسط بهنام جدی بالابیگلو
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی

ندای الرحیل

سلام
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای دگرگون کردن بدیهیات،گرایشها و هدفها ...
وبلاگ حاضر تلاش کوچکی است برای زنده کردن قلبها و دگرگون کردن آرزوها...
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای احیای فرهنگ آخرتگرایی و نواختن ندای الرحیل...
پس...
باور کنیم که جهان به نگاهی نو نسبت به مرگ نیازمند است...
باور کنیم که نگرش غلط به اسرارآمیزترین پدیدۀ هستی - مرگ - لحظه لحظۀ عمر بشر را به پوچی کشانده است....
باور کنیم که ما رهگذریم ودنیا ظرفیت و توان تحمل آرزوهای ما را ندارد...
باور کنیم که مرگ در این نزدیکیست و ما چاره ای جز رفتن نداریم...
باور کنیم که دلهای ما برای آزاد شدن از ترسها و گرایشهای دنیا، به ترسها و گرایشهای آخرت نیازمند است...
باور کنیم که تنها طریقتی که می تواند ما را به خدا برساند، طریقت توشه چینی است...
ویادمرگ، آب حیات بخشیست برای زنده کردن بشریت...
ویاد مرگ شمشیر و سپر محکمیست، در برابر فرهنگ پوچ گرای غربیها...
و یاد مرگ، مرهم شفا بخشیست برای انقلاب بیمار شده به ویروس دنیاگرایی...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هم کاروانیان

منوی تصویری سایت ندای الرحیل

تلگرام

-----------------------

 صفحه اصلی

-----------------------

ندای الرحیل2-تصاویر

-----------------------

ندای الرحیل3-سیاسی

-----------------------

ندای الرحیل4-خواب

-----------------------

 ندای الرحیل5 - شعر
آخرین دیدگاه میهمانان ندای الرحیل
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۶ - سلیمانی
    احسنت

آدم در محشر

چهارشنبه, ۱۵ دی ۱۳۸۹، ۰۵:۰۴ ب.ظ

آدم در محشر

اسرافیل در صور دمید،سکوتی در هم شکننده حاکم شده بود،رعب بر ملایکه مستولی گشت،هیچ کس بر پای بند نبود هراس سایه وحشتناک خود را روی هستی افکنده بود...

یعنی فرمان پروردگارم چه خواهد بود؟

اضطراب بیرحمانه بر تن هستی شلاق می زد،شیطان باید تاوان گستاخی هایش را بپردازد. بزرگترین گردهمایی مخلوقات صورت گرفته بود،پروردگار به چنین صحنه ای می نگرد هیچ کس نیست که نیامده باشد،همه و همه هستند،در آن گوشه ابلیس هم هست،دستگاه آفرینش هیچگاه چنین شکوهی را ندیده بود،حیرت آورترین تابلوی پروردگار!چنین لحظه ای را هیچکس بخاطر نداشت،خداوند قبضه آسمانها و زمین را بدست گرفته بود.

فرشتگان درمانده و عرق ریزان مقابل هیبت پروردگار به زانو درآمده بودند،شیطان و پیروانش سوزشی وحشتناک در خود احساس می کردند،گویی توده ای مذاب برآنها فرود آمده است،تندبادی سخت موحش برآنهاوزیدن گرفته بود،از سوزش درون و غرش بیرون به هراس افتاده بودند،جهنم می غرید و تندبادی خوارکننده بر آنها می تاخت،هرچه در خویش می نگریستندشرم بیشتر برآنها غالب می گشت وطایفه اراذل از بارگاه قرب خدا بیرون شده بودند.

ابلیس بازگشت،چشم به آدم دوخت،دیگر همه چیز تمام شده بود،آدم در بزرگترین تقابل آفرینش از فرشتگان و کروبیان و قدسیان پیشی گرفته و در مقام قرب قاف نشین شده بود،ندای((ولقد کرمنا))دوباره در فضای سر آدم می پیچید،
آدم از این ندا فرحی سکرآور در خود میدید،گویی ازاین فرحناکی به بسط تمام هستی رسیده بود،ملایکه به این صحنه می نگریستند،آدم ایستاده بود در میدان مرکزی هستی...

در مقام((او ادنی))نزد پروردگارش می خورد و می نوشید...

فتبارک الله احسن الخالقین

خاک تاچه اندازه کرامت پیدا کرده بود

آدم به چپ و راست خویش نگاهی کنجکاوانه کردسپس به بالا و پایین ، آیا دنبال کسی بود؟انگار آن را که جستجو کرده نیافته دوباره نگریست جلو و عقب بدقت همه جا را نگریست نه!ظاهرا"ابلیس در این جمع نیست.از مقام ادنی نظری افکند به ((اسفل درکات))ابلیس طاقت نگاه سنگین آدم را نداشت می خواست بمیردشعله های حسادت هیکل جهنمی اش را به آتش کشیده بودندکمی به اطراف نگریست،سرش گیج میرفت گویا هستی گردا گرد او می چرخیدعرق سردی از پیشانیش جاری بود.

این بود نتیجه عناد و دشمنی اش ، اینک شیطان درآتش خویش می سوخت و می سوخت...

خدایا چه عظمتی دارد این آدم!همچون قدسیان و قدیسان می درخشد-فرشتگان از آنهمه عظمت احساس حقارت می کردندهیبت آدم چه شوری افکنده بود،شراره هایش می رفت تا شیطان را به خاکستر تبدیل کند

این است آن کرامت خداوندی که عطا شده بود به آدم...

چنین کرامتی راخداوند به هیچ یک از فرشتگان عطا نفرموده!

آدم چه زیباست،چه عظمتی دارد این آدم!چه هیبتی بدست آورده چقدر نورانی شده،ملایکه همه متحیر بودند،آدم چقدر شبیه خداشده بود،مقربان اربعه از خردی خویش به تلاطم درآمدند واگر نبود باران لطف خداوندی می رفت تا به عدم بپیوندند.

شیطان توان دیدن آدم را نداشت،بخاطر حسادتش جهنم خلق شده بود واینک آرزو داشت روز پنجاه هزار ساله هرچه سریعتر تمام شود وداخل جهنم شودتا از این حقارت بیرون بیاید...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۰/۱۵
بهنام جدی بالابیگلو

نظرات  (۰)

سایت ندای الرحیل منتظر دیدگاه میهمانان است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">