منوی تصویری سایت ندای الرحیل
-----------------------
-----------------------
-----------------------
-----------------------
-----------------------
خبر بزرگ
ماجزو حزب پیغمبریم وپیغمبر پیغام داشت.
خبری که بسیار بزرگ بود،خبری که آغازش به بزرگی مرگ وانتهایش بی نهایت بود.خبر از سفر بود،سفری طولانی وبی بازگشت،خبر از پوسیدن بود وپوچ شدن موقعیتهای مادی.
خسته و کوفته،غرق در طوفان رنجها،درانتهای گودالی بی انتها،همراه بابار سنگین آرزوهای بربادرفته،بی آبرو از کردار پست...
منم همان خزنده شوم دوزخ که در جمع نفرت بارش به گدازه های شبیه به قیر،با چسبندگی نفرت انگیزش نگاه می کنم.
حبابی بعد از حبابی دیگر،هرحباب بادکرده می ترکد ودوباره ماده غلیظ متورم می گردد...
ثروت و بیچارگی
چشمهایش خبر می دادند که دلش از غصه پر شده،ولی خودش را نمی شکست.نمی دانم در خلوت چقدر گریسته بود،ولی می دانستم که یکماه است-بخاطر شرمندگی-به همسرش حتی یک زنگ هم نزده...
آری فقر...
آدم در محشر
اسرافیل در صور دمید،سکوتی در هم شکننده حاکم شده بود،رعب بر ملایکه مستولی گشت،هیچ کس بر پای بند نبود هراس سایه وحشتناک خود را روی هستی افکنده بود...
یعنی فرمان پروردگارم چه خواهد بود؟