خبر بزرگ
خبر بزرگ
ماجزو حزب پیغمبریم وپیغمبر پیغام داشت.
خبری که بسیار بزرگ بود،خبری که آغازش به بزرگی مرگ وانتهایش بی نهایت بود.خبر از سفر بود،سفری طولانی وبی بازگشت،خبر از پوسیدن بود وپوچ شدن موقعیتهای مادی.
خبر از قهر بود ورحمت،خبر از جحیم بود وجنت،خبر از ایستادن بود در برابر دادگاه وپاسخ دادن.
خبر از دگرگونی بود وتغییر،تغییری بزرگ که در مسیر آفرینش انسان و جهان قرار گرفته.
خبر از ناچاری بود ،ناچاری انسان به تحمل مرگ ورفتن.
خبر از نابودی بود،نابودی پول،نابودی مقام،نابودی...
پیامبر پیام داشت،اززنجیرهای بسته شده،از چشمان کور شده،از عقرب هایی که به بزرگی آسمانند.
از راهی دور ،ازتنهایی،ازقبر...
زمانی که دندانش را شکستند گریست و فرمود که چگونه رستگار خواهند شد کسانی که دندان پیامبرشان را شکستند...
دلش سوخت به حیوانات ،حیواناتی که قرار بود انسان باشند،قرار بود در انتهای این مسیر خود را به بیکرانها برسانند.ولی به علفی راضی شده بودند.
دلش سوخت وگریه کرد.
وچه زود خبرش را فراموش کردند...