امام على علیه السلام :
برخوردارى فریفته شدگان به دنیا، تو را نفریبد؛
زیرا آن برخوردارى سایه اى گذراست
غرر الحکم، حدیث 10406
منوی تصویری سایت ندای الرحیل
-----------------------
-----------------------
-----------------------
-----------------------
-----------------------
امام على علیه السلام :
برخوردارى فریفته شدگان به دنیا، تو را نفریبد؛
زیرا آن برخوردارى سایه اى گذراست
غرر الحکم، حدیث 10406
🔲 این داستان را «ابن جوزی» نقل میکند که:
در بلخ مردی علوی (از سادات منتسب به امیرالمؤمنین علی ع) زندگی میکرد تا اینکه بیمار شد و بعد از دنیا رفت.
همسرش گفت:
با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم کمتر ما را سرزنش کنند و در سرمای شدید وارد این شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم برای تهیّه چیزی بیرون آمدم.
دیدم مردم در اطراف شیخی اجتماع کرده اند،
پرسیدم:
او کیست؟
گفتند:
شیخ شهر است.
من نیز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم ولی او گفت:
دلیلی بر سیادتت بیاور؟
و توجّهی به من نکرد و من هم به مسجد بازگشتم.
در راه پیر مردی را در مغازهای دیدم که تعدادی در اطرافش جمعاند،
پرسیدم:
او کیست؟
گفتند:
او شخصی مجوسی است،
با خود گفتم:
نزد او بروم شاید فرجی شود؟
لذا نزد وی رفته و جریان را شرح دادم.
او خادم را صدا زد و گفت:
برو و همسرم را خبر کن، تا به اینجا بیاید،
پس از چند لحظه بانویی با چند کنیز بیرون آمد.
شوهرش به او گفت:
با این زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بیاور؟
سیده میگوید:
همراه این زن به منزل او آمدیم و جایی را در خانهاش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباسهای فاخر بر ما پوشاند
و انواع خوراکها را به ما داد و آن شب را به راحتی سپری کردیم.
در نیمه های شب شیخ مسلمان شهر در خواب دید، قیامت برپاست و پرچم پیامبر(ص) بر بالای سرش بلند شد.
در آنجا قصری سبز را دید و پرسید:
این قصر از آن کیست؟
پیامبر(ص)فرمود:
از آن یک مسلمان است.
شیخ جلو میرود و پیامبر(ص) از او روی میگرداند
عرض میکند:
یا رسول اللَّه(ص) من مسلمانم چرا از من اعراض میکنی؟
فرمود:
دلیل بیاور که مسلمانی؟
شیخ سرگردان شد، و نتوانست چیزی بگوید.
پیامبر(ص)فرمود:
فراموش کردی، آن کلامی را که به آن زن علوی گفتی؟
این قصر از آن آن مردی است که این زن در خانه او ساکن شده؟
در این موقع شیخ از خواب بیدار شد و بر سر و صورت خود میزد و میگریست.
آنگاه خود و غلامانش برای یافتن زن علوی در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اینکه فهمیدند، او در خانه یک مجوسی است.
شیخ نزد مجوسی رفت و تقاضای دیدن وی را نمود،
مجوسی گفت:
نمیگذارم او را ببینی؟
شیخ گفت:
میخواهم این هزار دینار را به او بدهم.
گفت:
نه، اگر صد هزار دینار هم بدهی نمیپذیرم.
وقتی اصرار شیخ را دید، گفت:
همان خوابی را که دیشب تو دیدهای من هم دیدهام من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که فرمود: این قصر منزل آینده تو است.
سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمانشدهایم
📕 إرشاد القلوب إلی الصواب، ج2، ص: ۴۴۵
📲 ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺍﺯ ﮐﻢ ﻭﺯﻥ ﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺣﻤﻞ ﻣﯽﺷﻮﺩ..
ﻭﻟﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ!!!
#قیامت_نزدیکه_مرگ_نزدیکتر
🔥کسی که فحشا را منتشر میکند حتی اگر خودش آن را مرتکب نشود گناهانش نزد الله بزرگتـــر از گناهِ کسی است که آن را انجام میدهد اما ترویجش نمیدهد.
🔥زیرا اولی گناه گمراه کردن یک امت را به دوش میکشد و دومی تنها گناهِ خودش را متحمل میشود.
🔥نمونههای گناهان جاریه:
❌نشر فیلمهای غیراخلاقی و فحشا
❌نشر ترانه و موسیقی
❌نشر بدعت و شرکیات....!
❌نشر تصاویر زنان لخت و نیمه لخت و به بهانه مطالب عاشقانه تصاویر زن و مرد در آغوش هم دیگر و.......!
🔥وای بحال کسی که بمیرد اما گناهانش بعد از مرگش جاری باشد.
چهل گناه ازگناهان زبان🔥🔥🔥🔥🔥
۱.دروغ گفتن🔥
۲.غیبت کردن🔥
۳.وعده دروغ🔥
۴.مزاح زیاد🔥
۵.بدخلقی🔥
۶.دل شکستن🔥
۷.آبروریزی🔥
۸.تهمت زدن🔥
۹.طعنه زدن🔥
۱۰.حکم ناحق دادن🔥
۱۱.سرزنش بی جاکردن🔥
۱۲.مسخره کردن🔥
۱۳.ناامیدکردن🔥
۱۴.ریادرگفتار🔥
۱۵.امربه منکر🔥
۱۶.نهی ازمعرف🔥
۱۷.زخم زبان زدن🔥
۱۸.شهادت ناحق دادن🔥
۱۹.کبردرگفتار🔥
۲۰.شایعه پراکنی🔥
۲۱.رنجاندن مؤمن🔥
۲۲.بدعت دردین🔥
۲۳.فحش وناسزاگفتن🔥
۲۴.خشونت درگفتار🔥
۲۵.سخن چینی کردن🔥
۲۶.به نام بدصداکردن🔥
۲۷.شوخی بانامحرم🔥
۲۸.تملق وچاپلوسی🔥
۲۹.فریادزدن بی جا 🔥
۳۰.لعنت کردن مردم🔥
۳۱.اظهارحسدوبخل🔥
۳۲.بامکروحیله سخن گفتن🔥
۳۳.تحریف مسائل دینی🔥
۳۴.فاش کردن اسرارمردم🔥
۳۵.خبرراندانسته گفتن🔥
۳۶.عیب جویی ازدیگران🔥
۳۷.تصدیق کفروشرک🔥
۳۸.بدنامی هنگام معاشرت🔥
۳۹.تقلیدصدای کسی راکردن🔥
۴۰.قسم دروغ🔥
😔😔😔😔😔
امام صادق ع :
روز قیامت روزی است که حتی نیکوکاران هم حسرت می خوردند که چرا بیشتر نیکی نکردند.
بغیر از کسانی که در این دنیا مدام بر رسول خدا صلوات فرستاده باشند. ❤️
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
گویند جبرئیل امین نزد یوسف پیامبر بود ، جوانی از آنجا می گذشت ... ؛
جبرئیل گفت این جوان را می شناسی؟ این همان کسی است که در نوزادی به پاکی تو شهادت داد و ماجرای زلیخا به نفع تو تمام شد ؛
یوسف دستور داد تا آن جوان را پیش او بیاورند و در حق او احسان فراوان کرد و به او هدایــای بی شماری داد و دستــور داد هر خواستــه ای دارد برآورده شــود ؛
در آن حال یوسف متوجه گریه جبرئیل شد و دلیل آن را پرسید ؛
جبرئیل گفت: ای یوسف ، تو عبد خدا هستی و در قبال کسی که در زمان نوزادی به پاکی تو شهادت داده چنین نیکی می کنی ، حال به من بگو حال بنده ای که در شبانه روز 5 باز نماز می خواند و در آن به پاکی خدا شهادت می دهد چگونه است و خدا با چنین بنده ای چگونه رفتار میکند ... !!!
یادمه دوران سربازی داخل محیط بی روح و تهی از معنویت ارتشی چند نفری بودیم که کنار هم می نشستیم و بحثهای معنوی می کردیم!
یه رفیقی هم داشتیم که به اعتراف خودش اهل شراب و فسق و فجور بود.
کنار ما می نشست و به حرفهای ما گوش می کرد.
یه روز گفت تصمیم گرفته ام چهل روز دروغ نگویم!
چند روزی از تصمیمش نگذشته بود که دیدیم بکلی تغییر پیدا کرده
بشدت عاشق شهادت شده بود
به فرمانده گروهان التماس می کرد که راهی پیدا کند که او برود فلسطین و شهید بشود!
از همه ما زده بود جلو
هر روزی که می گذشت عشق به شهادت در دلش برافروخته تر می شد
تا اینکه چله نشینی اش از سی روز گذشت
مرخصی گرفت و رفت شهرخودشون
وقتی که برگشت دیدیم هم شراب خورده بوده هم زنا کرده بود وهم دروغ می گوید
در مورد عشق شهادت طلبی اش هم می گفت که دیوانه شده بودم
آورده اند که، عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت
به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟
گفت : نه
مرد گفت : فلان عابد بود
نانوا گفت : من از مریدان اویم
دنبالش دوید و گفت می خواهم شاگرد شما باشم ، عابد قبول نکرد
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم ، عابد قبول کرد
وقتی همه شام خوردند
نانوا گفت : سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد پاسخ داد : دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی...