ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی

ندای الرحیل

سلام
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای دگرگون کردن بدیهیات،گرایشها و هدفها ...
وبلاگ حاضر تلاش کوچکی است برای زنده کردن قلبها و دگرگون کردن آرزوها...
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای احیای فرهنگ آخرتگرایی و نواختن ندای الرحیل...
پس...
باور کنیم که جهان به نگاهی نو نسبت به مرگ نیازمند است...
باور کنیم که نگرش غلط به اسرارآمیزترین پدیدۀ هستی - مرگ - لحظه لحظۀ عمر بشر را به پوچی کشانده است....
باور کنیم که ما رهگذریم ودنیا ظرفیت و توان تحمل آرزوهای ما را ندارد...
باور کنیم که مرگ در این نزدیکیست و ما چاره ای جز رفتن نداریم...
باور کنیم که دلهای ما برای آزاد شدن از ترسها و گرایشهای دنیا، به ترسها و گرایشهای آخرت نیازمند است...
باور کنیم که تنها طریقتی که می تواند ما را به خدا برساند، طریقت توشه چینی است...
ویادمرگ، آب حیات بخشیست برای زنده کردن بشریت...
ویاد مرگ شمشیر و سپر محکمیست، در برابر فرهنگ پوچ گرای غربیها...
و یاد مرگ، مرهم شفا بخشیست برای انقلاب بیمار شده به ویروس دنیاگرایی...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هم کاروانیان

منوی تصویری سایت ندای الرحیل

تلگرام

-----------------------

 صفحه اصلی

-----------------------

ندای الرحیل2-تصاویر

-----------------------

ندای الرحیل3-سیاسی

-----------------------

ندای الرحیل4-خواب

-----------------------

 ندای الرحیل5 - شعر
آخرین دیدگاه میهمانان ندای الرحیل
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۶ - سلیمانی
    احسنت

۲۶ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

علی‌ (ع‌):

درقیامت‌،اهل‌ ولایت‌ ما،درحالیکه‌ دارای‌ صورتهای‌ نورانی‌وبدنی‌ پوشیده‌ وایمن‌ از هرترسی‌هستند،از قبرهاخارج‌ می‌شوند.

سختی‌ هاومواقف‌ قیامت‌،برای‌ آنان‌ آسان‌ است‌.

مردم‌ می‌ ترسندولی‌آنان‌ نمی‌ ترسند!

مردم‌ ناراحت‌ وغمگینند ولی‌ آنها اندوهی‌ ندارند!

برای‌ آنان‌ ناقه‌ هایی‌ سفید که‌دارای‌ بالهایی‌ می‌ باشند،

می‌ آورند وآنان‌سوار شده‌ ودر سایة‌ عرش‌ الهی‌ فرود آمده‌ وبر منبرهایی‌ از نور می‌نشینند وتاپایان‌ حساب‌ مردم‌، به‌ خوردن‌ طعامهایی‌ که‌ در مقابل‌ آنان‌است‌ مشغول‌ هستند.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۱۹:۰۶
بهنام جدی بالابیگلو

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

شخصى از احبار (علماى خوب یهود) از دنیا رفت، در عالم قبر (فرشتگان) او را نشاندند،

 چند فرشته به او گفتند:

 مى‏خواهیم صد تازیانه به تو بزنیم،

 او جواب داد:

 طاقت ندارم.

گفتند:

 99 تازیانه به تو بزنیم،

 او باز جواب داد

 طاقت ندارم.

به همین ترتیب (چون آدم خوب بود) یک یک کم کردند،

 تا این که گفتند:

یک تازیانه را حتما باید بخورى.

او گفت:

 چرا، مگر چه کرده‏ام؟

به او گفتند:

 زیرا تو یک روز بدون وضو نماز خواندى، و بر یک شخص مظلومى مى‏گذشتى، و او را یارى نکردى، به خاطر این دو خصلت، باید تازیانه بخورى.

به او یک تازیانه زدند، بر اثر آن، قبرش پر از آتش گردید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۱۸:۴۱
بهنام جدی بالابیگلو

علامه بزرگ، سید نعمت اللّه جزائرى (رحمة الله علیه) از علماى برجسته عصر علامه محمدباقر مجلسى (رحمة الله علیه) (متوفى 1111 ه. ق) بود، و به اصفهان آمد و در محضر علامه مجلسى، بهره‏هاى علمى فراوان برد،

 و آنچنان به او نزدیک شد که مانند یکى از اهالى خانه علامه مجلسى به شمار مى‏آمد.

علامه مجلسى (ره) نظر به اینکه داراى شاگردان و خدمتکاران، و مورد احترام مقامات دولتى و مردم بود، زندگیش تا حدودى داراى تشکیلات به نظر مى‏رسید،

 به نظر بعضى مى‏آمد که مثلا بر خلاف زهد و پارسایى اسلامى است.

مرحوم سید نعمت الله جزایرى مى‏گوید:

 روزى با کمال تواضع، به علامه مجلسى (رحمة الله علیه) تذکر دادم،

 سرانجام گفتم:

 من کوچکتر از آن هستم که با شما در این خصوص که ظاهر متمایل به دنیا شده‏اید، بحث کنم.

ولى با شما عهد مى‏کنم که هر کدام قبل از دیگرى از دنیا رفتیم، به خواب دیگرى بیائیم، تا روشن گردد که آیا حق با من است (که باید با کمال سادگى، دور از تشکیلات دنیا زندگى کرد) یا حق با شما است ؟

علامه مجلسى این پیشنهاد را پذیرفت.

پس از مدتى علامه مجلسى (رحمة الله علیه) از دنیا رفت،

 عموم مردم عزادار شدند، و به عزادارى پرداختند،

 بعد از یک هفته کنار قبرش رفتم، و پس از قرائت قرآن و دعا، همانجا خوابم برد،

 در عالم خواب دیدم گویا علامه مجلسى از قبر بیرون آمده، لباسهاى زیبا در تن داشت و چهره‏اش با شکوه بود در همین هنگام یادم آمد که علامه مجلسى از دنیا رفته است

 دستش را گرفتم و گفتم:

 اى مولاى من، هم اکنون طبق معاهده‏اى که داشتم به من خبر بده که حق با من بود یا با تو، و به تو چه گذشت؟.

فرمود:

هنگامى که بیمار شدم، کم کم بر بیماریم افزوده شد و شدت یافت و به راز و نیاز با خدا پرداختم که مرا نجات دهد، که ناگهان شخص بزرگوارى نزد من آمد و کنار پایم نشست و از احوال من پرسید و از احوال من پرسید،

 از دردهاى شدیدى که داشتم به او شکایت کردم،

 دستش را روى انگشتان پایم نهاد، و گفت:

 آیا دردش آرام شد.

گفتم:

 همانجا که شما دست نهادید، دردش بر طرف گردید، آن شخص دستش را به هر جاى بدنم مى‏کشید، دردش رفع مى‏شد تا اینکه دستش را روى سینه‏ام گذارد، به طور کلى دردم بر طرف گردید، و دیدم جسدم در کنار افتاده و خودم در گوشه خانه ایستاده‏ام و با پریشانى به جسدم نگاه مى‏کردم، بستگان و همسایه‏ها و مردم آمدند و گریه مى‏کردند، من به آنها مى‏گفتم: شیون نکنید، من از درد و بیمارى راحت شدم، چرا گریه مى‏کنید؟

ولى آنها همچنان مى‏گریستند و نصیحت مرا گوش نمى‏کردند، و بعد جمعیت آمدند و جسد مرا برداشتند و غسل دادند و کفن کردند و نماز بر آن خواندند و کنار قبر بردند،

 دیدم قبرى را کنده‏اند و مى‏خواهند جسدم را در میان آن بگذارند،

 من با خودم گفتم:

 من از جسدم جدا مى‏شوم، و با او وارد قبر نخواهم شد، ولى وقتى که جسدم را در میان قبر نهادند، من از شدت علاقه و انسى که به جسدم داشتم، وارد قبر شدم، و مردم روى قبر را پوشانیدند.

ناگاه منادى حق ندا کرد:

اى بنده من محمد باقر، براى امروز چه آوردى؟.

من اعمال نیک خود را برشمردم، قبول نشد (یعنى به عنوان عمل فوق العاده و کامل پذیرفته نشد).

باز همان صدا را از آن منادى شنیدم،

 مضطرب گشتم و در تنگنا قرار گرفتم،

 در این هنگام ناگاه به یادم آمد که یک روز سواره در بازار بزرگ اصفهان مى‏گذشتم،

 دیدم گروهى در اطراف یک نفر مومن، اجتماع کرده‏اند و از او مطالبه طلب خود مى‏کنند، و او را مى‏زنند و به او ناسزا مى‏گویند،

 او مى‏گفت :

الان ندارم به من مهلت بدهید، ولى به او مهلت نمى‏دادند، من به جلو رفتم و اعلام کردم که او را رها کنید، بدهکارى‏هاى او را من مى‏پردازم،

 مردم او را رها کردند و من بدهکارى‏هاى او را پرداختم، و او را به خانه خود آوردم و به او احترام و کمک کردم.

همین حادثه یادم آمد 

 عرض کردم، خدایا چنین عملى دارم، این عمل را از من پذیرفتند و امر کردند درى از قبرم به بهشت باز شد

و مشمول نعمتهاى بى کران الهى شدم، و به دعاهاى مومنان و زیارت آنها از قبر من، بهرمند هستم، و من آنها را مى‏بینم ولى آنها من را نمى‏بینند.

بنابراین اى سید (نعمت اللّه جزائرى) اگر من در دنیا داراى مکنت مالى نبودم، چگونه مى‏توانستم مومنى را در بازار از چنگ خلق نجات دهم و نتیجه‏اش را امروز این چنین بگیرم.

سید نعمت اللّه مى‏گوید:

 از خواب بیدار شدم و فهمیدم که آنچه را که علامه مجلسى در دنیا جمع کرده بود، چون در راه مصالح مردم و اسلام مصرف مى‏شد، مایه نجات او گردید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۱۸:۱۸
بهنام جدی بالابیگلو

مرحوم آیت اللّه العظمى حاج شیخ عبد الکریم حائرى موسس حوزه علمیه قم از مراجع وارسته و علماى بزرگ و موفق تشیع بود که در سال 1355 قمرى در قم از دنیا رفت و مرقد شریفش در مسجد بالاسر در مرقد منور حضرت معصومه (سلام الله علیه) قرار دارد.

یکى از عجائبى که افراد موثق از جمله آیت اللّه فرید محسنى (رحمة الله علیه) نقل نموده‏اند ماجراى زیر است:

هنگامى که آیت اللّه حائرى، سرپرست حوزه علمیه اراک (قبل از سال 3401قمرى) بودند، براى مرحوم آیت اللّه حاج آقا مصطفى اراکى نقل کردند:

 در آن هنگام که در کربلا بودم و به درس و بحث اشتغال داشتم، شبى که شب سه شنبه بود و در عالم خواب دیدم، شخصى به من گفت:

 اى شیخ عبد الکریم! کارها را انجام بده که سه روز دیگر خواهى مرد.

من از خواب بیدار شدم و حیران بودم و به خود مى‏گفتم: البته خواب است شاید تعبیر نداشته باشد.

روز سه شنبه و چهار شنبه، مشغول درس و بحث بودم، تا اینکه آنچه در عالم خواب دیده بودم از خاطرم رفت،

 روز پنجشنبه که تعطیل بودم، با بعضى از رفقا به طرف باغ مرحوم سید جواد رفتیم، در آنجا قدرى گردش و مباحثه علمى نمودیم تا ظهر شد،

 نهار را همان جا صرف کردیم، پس از نهار، ساعتى خوابیدیم،

 در همین هنگام لرزه شدیدى مرا فرا گرفت، رفقا در آنجا عبا و روانداز داشتند، روى من انداختند،

 ولى همچنان بدنم لرزه داشت و در میان آتش تب افتاده بودم،

 حس کردم که حالم بسیار وخیم است،

 به رفقا گفتم،

 زودتر مرا به خانه برسانید،

 آنها وسیله‏اى فراهم کرده، زود مرا به شهر کربلا آورده و به خانه‏ام رساندند،

 در خانه بى حال و حس، در بستر افتاده بودم،

 بسیار حالم دگرگون شد و در این میان به یاد خواب سه شب قبل افتادم، علائم مرگ را مشاهده کردم و با در نظر گرفتن خوابى که دیده بودم احساس کردم که پایان عمرم نزدیک شده است،

 در این حال، ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند و در جانب راست و چپ من نشستند، و به همدیگر نگاه مى‏کردند و به همدیگر مى‏گفتند،

 اجل این مرد رسیده، مشغول قبض روحش گردیم،

 در این هنگام با قلبى صاف و خالص به ساحت مقدس امام حسین (علیه السلام) متوسل شدم و عرض کردم:

اى حسین عزیز،

 دستم خالى است،

کارى نکردم و براى خود توشه‏اى فراهم ننموده‏ام،

 شما را به حق مادرتان حضرت زهرا (سلام الله علیه) از من شفاعت کنید، که خدا مرگ مرا به تاخیر اندازد، تا خود را براى سفر آخرت آماده سازم،

 هماندم دیدم شخصى نزد آن دو نفر که مى‏خواستند روحم را قبض کنند آمد و به آنها گفت:

 حضرت سید الشهدا (علیه السلام) فرمودند:

 شیخ عبد الکریم به ما متوسل شده و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم تا عمرش را به تاخیر بیندازد، خداوند شفاعت ما را پذیرفت، بنابراین شما روح او را قبض نکنید.

در این وقت آن دو نفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند

 سمعا وطاعه،

 آنگاه دیدم آن دو نفر همراه فرستاده امام حسین (علیه السلام) به سوى آسمان پرواز کرده و رفتند،

 در این هنگام احساس سلامتى و عافیت کردم، صداى گریه و زارى بستگان را شنیدم، که به سر و صورت مى‏زدند،

 آهسته دستم را حرکت دادم و چشم را گشودم،

 دیدیم چشمم را بستند و به رویم روپوشى انداختند،

 خواستم پاهایم را بگشایم،

متوجه شدم که انگشت بزرگ پایم را بسته‏اند،

 دستم را براى بلند کردن چیزى بلند کردم،

 شنیدم مى‏گویند

 آرام شوید، گریه نکنید، که بدن حرکت دارد،

 آرام شدند

، رو اندازى که به رویم انداخته بودند، برداشتند، چشمم را گشودند و بند پایم را باز کردند،

با دست به دهانم اشاره کردم که به من آب بدهید،

 آب به دهانم ریختند،

کم کم از جا برخاسته و نشستم،

 تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم و بحمد اللّه به طور کلى از آن حالت، خوب شدم،

و این موهبت به برکت لطف مولایم امام حسین (علیه السلام) بود، آرى به خدا سوگند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۱۷:۵۹
بهنام جدی بالابیگلو

یکى از بستگان امام خمینى (اعلى اللّه مقامه) نقل مى‏کرد:

 امام خمینى (رحمة الله علیه) به نوه‏اش على آقا (فرزند خردسال حجت الاسلام و المسلمین احمد آقا)علاقه وافر داشت، و همواره با او مانوس بود و به او اظهار علاقه مخصوص مى‏نمود،

 و چون از روایات اسلامى بدست آورده بود که شیطان در لحظات آخر عمر، انسان را به وسیله اشیاء مورد علاقه‏اش فریب مى‏دهد، در روزهاى آخر عمر، على آقا را از خود دور مى‏کرد، و مى‏فرمود

 نگذارید او به اتاقم بیاید، تا علاقه هر چیزى از امور دنیا، از او دور گردد تا در لحظات آخر عمر، مبادا شیطان از همان راه وارد شود و موجب انحراف گردد.

آرى مردان خدا، و بیداردلان وارسته، کاملا دقت و مراقبت مى‏کنند، و بهانه به دست شیطان نمى‏دهند، و زبان حالشان این است:

تو را ز کنگره عرش مى‏زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۱۷:۴۶
بهنام جدی بالابیگلو

حجت‌الاسلام رفیعی:
 
حجت‌الاسلام ناصر رفیعی

 خبرگزاری رسا :
 استاد حوزه و دانشگاه با بیان این‌که معاد باوری سبب نزدیکی انسان به خدا می‌شود،
گفت:
 آخرت گرایی و معاد باوری انسان را هدفمند می‌کند، بسیاری از مشکلات روحی و روانی به خاطر عدم توجه به معاد باوری است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجت‌الاسلام ناصر رفیعی عضو هیأت علمی جامعة المصطفی العالمیه در دهمین شب از مراسم عزاداری امام حسین(ع) که در مجتمع امام خمینی(ره) قم برگزار شد، با بیان این‌که اسلام به مسأله معاد باوری اهمیت ویژه‌ای داده است، گفت:
زندگی امام حسین(ع) سرشار از معاد باوری است.
 
وی با تأکید بر این‌که آخرت گرایی و معاد باوری انسان را هدفمند می‌کند، ابراز داشت:
بسیاری از مشکلات روحی و روانی به خاطر عدم توجه به معاد باوری است.
استاد حوزه و دانشگاه با بیان این‌که قرآن بسیاری از ریشه‌های بد اخلاقی‌های اجتماعی را عنوان کرده است، افزود:
در قرآن آمده که اگر کم فروشان به معاد اعتقاد داشتند دست از کم فروشی بر می‌داشتند.
عضو هیأت علمی جامعة المصطفی العالمیه با اشاره به این‌که امام حسین(ع) تا آخرین لحظه سعی در هدایت دشمنان داشت، گفت:‌
امام حسین(ع) در روز عاشورا به عمر سعد به گفت‌وگو پرداختند و می‌خواستند او را با معاد جذب کنند.
حجت‌الاسلام رفیعی در ادامه به آثار معاد باوری اشاره کرد و اظهار داشت:
 کسی که معاد را باور داشته باشد از ستم و زورگویی پرهیز می‌کند؛ بسیاری از پادشاهان ظالم در اواخر عمر خود به یاد معاد افتادند اما دیر شده بود.
خطیب برجسته حوزه علمیه با بیان این‌که معاد باوری به انسان انگیزه در عمل می‌دهد، ابراز داشت: معاد باوری سبب افزایش حیا و عفت می‌شود.
وی اعتقاد به معاد را سبب کم شدن گناه دانست و افزود: قوانین بازدارنده نیستند و می‌شود آنها را دور زد اما کسی که اعتقاد به معاد داشته باشد دست به گناه نمی‌زند.
استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: کسی که به معاد اعتقاد دارد سعی و تلاش می‌کند تا در دنیا توشه‌ای مناسب برای آخرت خود جمع آوری کند.
عضو هیأت علمی جامعة المصطفی العالمیه با بیان این‌که کلاس امام حسین(ع) سبب تغییر در انسان می‌شود، اظهار داشت:
 انسان باید تلاش کند تا ثمره عاشورا را در طول سال برای خود حفظ کند.
حجت‌الاسلام رفیعی با اشاره به روایتی از امام حسین(ع) مبنی بر این‌که کسی بوسیله گناه به هدفش نمی‌رسد، گفت:
 عمر سعد می‌خواست با کشتن امام حسین(ع) به حکومت ری برسد و خیلی‌ها نیز به خاطر پول و مقام با ایشان جنگیدند اما هیچ‌کدام به هدف خود نرسیدند چون وعده الهی است که ظالمان به اهداف خود نرسند.
خطیب برجسته حوزه علمیه در پایان خاطرنشان کرد:
 امام حسین(ع) شب عاشورا را به قرآن، نماز و استغفار و سخنرانی برای یاران و خانواده اختصاص دادند.
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۲ ، ۱۷:۵۳
بهنام جدی بالابیگلو