اشخاص زیادی برای خواستگاری خدمت نبی مکرم اسلام(ص) آمده؛ اما ایشان می فرمودند:
امر ازدواج فاطمه با خداست؛
هنگامی که حضرت امیر(ع) برای خواستگاری حضرت زهرا(س) آمدند، دق الباب کرد؛
آن روز رسول الله (ص) در خانه ام سلمه بود،
حضرت امیر (ع) دو زانو در مقابل رسول گرامی اسلام نشست؛
اما از بیان مطلب شرم داشت؛
ولی مطلب را گفت و جبرئیل نازل شد و گفت:
خداوند فرمود:
ما عقد ازدواج علی و فاطمه را در آسمان خوانده ایم و شما هم در زمین این عقد را بخوان.
پس از عقد، حضرت زهرا(س) خدمت رسول اعظم(ص) فرمود:
دختران افراد معمولی سکه و درهم می گیرند؛
من دختر پیامبر هستم؛
فرق میان من با آنها در چیست؟
جبرئیل نازل شد:
یا رسول الله به فاطمه بفرمایید:
این ظاهر مهر شماست؛
اما در اصل خمس زمین مهر شما خواهد بود.
حضرت زهرا(س) راضی نشد و فرمود:
پدرجان من تقاضا دارم مهریه من شفاعت گنهکاران در روز قیامت باشد؛
جبرئیل رفت و با نامه ای برگشت؛
آن نامه را به پیامبر(ص) داد و گفت:
خداوند فرمودند:
مهر فاطمه شفاعت گنهکاران باشد.
حضرت فاطمه(س) در لحظات آخر عمرشان خدمت حضرت امیر(ع) فرمودند:
این برگه را بگیر و در کفن من قرار بده؛ این مهریه من است که در آن شفاعت شیعیان، محبین و دوستان تو قرار داده است و با آن می خواهم فردای قیامت از گنهکاران شفاعت کنم.