ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی

ندای الرحیل

سلام
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای دگرگون کردن بدیهیات،گرایشها و هدفها ...
وبلاگ حاضر تلاش کوچکی است برای زنده کردن قلبها و دگرگون کردن آرزوها...
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای احیای فرهنگ آخرتگرایی و نواختن ندای الرحیل...
پس...
باور کنیم که جهان به نگاهی نو نسبت به مرگ نیازمند است...
باور کنیم که نگرش غلط به اسرارآمیزترین پدیدۀ هستی - مرگ - لحظه لحظۀ عمر بشر را به پوچی کشانده است....
باور کنیم که ما رهگذریم ودنیا ظرفیت و توان تحمل آرزوهای ما را ندارد...
باور کنیم که مرگ در این نزدیکیست و ما چاره ای جز رفتن نداریم...
باور کنیم که دلهای ما برای آزاد شدن از ترسها و گرایشهای دنیا، به ترسها و گرایشهای آخرت نیازمند است...
باور کنیم که تنها طریقتی که می تواند ما را به خدا برساند، طریقت توشه چینی است...
ویادمرگ، آب حیات بخشیست برای زنده کردن بشریت...
ویاد مرگ شمشیر و سپر محکمیست، در برابر فرهنگ پوچ گرای غربیها...
و یاد مرگ، مرهم شفا بخشیست برای انقلاب بیمار شده به ویروس دنیاگرایی...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هم کاروانیان

منوی تصویری سایت ندای الرحیل

تلگرام

-----------------------

 صفحه اصلی

-----------------------

ندای الرحیل2-تصاویر

-----------------------

ندای الرحیل3-سیاسی

-----------------------

ندای الرحیل4-خواب

-----------------------

 ندای الرحیل5 - شعر
آخرین دیدگاه میهمانان ندای الرحیل
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۶ - سلیمانی
    احسنت

از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)  نقل شده که مطابق مضمون آن‌ها فرموده است :

«میان عصر وی و برپا شدن رستاخیز، فاصله چندانی نیست».


در یکی از روایات آمده است که

پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)  یکی از روزها هنگام غروب آفتاب به اصحاب خود فرمود

: «آنچه از عمر دنیا باقی مانده است در مقایسه با گذشته آن، به همان نسبت باقی‌مانده وقت امروز در مقایسه با گذشته آن است».


در روایات دیگر پیامبر می‌فرماید:

«میان من و قیامت فاصله نیست؛ همان سان که میان انگشت سبابه و وسطی فاصله نیست».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۱۱
بهنام جدی بالابیگلو

پروفایلش را که دیدم مثل روز برایم روشن شد که برای چه وبرای که می نویسد

او  آمده تا دوباره توبه بشکند

دوباره قلم را به دهان! اسب سر کش نفس بگذارد وبتازد تا نا کجا...

راستی کاش یادش می ماند که آخرش کوچ است...

کاش...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۰۲
بهنام جدی بالابیگلو


قرآن از لحظات جان دادن انسان، تعبیر به سکرات مرگ مى کند و مى فرماید: «سرانجام، سکرات مرگ، به حق فرا مى رسد!»؛ «وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ!» (1)

«سکرة مرگ»، حالتى است شبیه به «مستى»، که بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت هیجان و انقلاب فوق العاده اى به انسان دست مى دهد؛ و گاه بر عقل او چیره مى گردد؛ و او را در اضطراب و نا آرامى شدیدى فرو مى برد!


چگونه چنین نباشد؟! در حالى که مرگ، یک مرحله انتقالى مهم است که باید انسان در آن لحظه، تمام پیوندهاى خود را با جهانى که سالیان دراز با آن خو گرفته بود، قطع کند و در عالمى گام بگذارد که براى او کاملاً تازه و اسرارآمیز است؛ به خصوص این که در لحظه مرگ، انسان، درک و دید تازه اى پیدا مى کند؛ بى ثباتى این جهان را با چشم خود مى بیند و حوادث بعد از مرگ را کم و بیش مشاهده مى کند؛ اینجاست که وحشتى عظیم سر تا پاى او را فرا مى گیرد! و حالتى شبیه مستى به او دست مى دهد؛ ولى «مست» نیست! (2)

حتى انبیاء و مردان خدا که در لحظه مرگ از آرامش کاملى برخوردارند، از مشکلات و شدائد این لحظه انتقالى بى نصیب نیستند! چنان که در حالات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آمده است که: در لحظات آخر عمر مبارکش، دست خود را در ظرف آبى مى کرد، به صورت مى کشید و «لا اِلهَ اِلا الله» مى گفت و مى فرمود: «اِنَّ لِلْمَوْتِ سَکَرات»؛مرگ سکراتى دارد. (3)

امیرالمؤمنین سلام الله علیه، ترسیم زنده و گویایى از لحظه مرگ و سکرات آن دارد؛ مى فرماید: «سکرات مرگ، توأم با حسرت از دست دادن آنچه داشتند بر آنها هجوم مى آورد! اعضاى بدنشان سست مى گردد؛ و رنگ از صورت هایشان مى پرد؛ کم کم مرگ در آنها نفوذ کرده، میان آنها و زبانشان جدائى مى افکند؛ در حالى که او هنوز در میان خانواده خویش است، با چشمش مى بیند و با گوشش مى شنود و عقل و هوشش سالم است(اما نمى تواند سخن بگوید)!

در این مى اندیشد که: عمرش را در چه راه فانى کرده؟ و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است؟! به یاد ثروت هایى مى افتد که در تهیه آن، چشم بر هم گذارده، از حلال، حرام و مشکوک جمع آورى نموده و تبعات و مسئولیت گردآورى آن را بر دوش مى کشده است؛ در حالى که هنگام جدایى و فراق از آنها رسیده و به دست بازماندگان مى افتد! آنها از آن متنعم مى شوند و بهره مى گیرند؛ اما مسئولیت و حسابش بر او است!» (4)

مردى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کرد: چرا من مرگ را دوست ندارم؟!
فرمود: آیا مال و ثروتى دارى؟ عرض کرد: آرى.
فرمود: آن را پیش از خودت بفرست! عرض کرد نمى توانم!
فرمود: «قلب انسان، همراه اموال او است؛ اگر آن را پیش از خود بفرستد، دوست دارد به آن ملحق شود؛ و اگر آن را نگهدارد، دوست دارد همراه آن بماند!» (5)

این حدیث، در حقیقت، روح آیه 29 سوره فاطر که مى فرماید: «کسانى که کتاب الهى را تلاوت مى کنند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به آنان روزى داده ایم پنهان و آشکار انفاق مى کنند، تجارتى بى زیان و خالى از کساد را امید دارند!»: «إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللهِ وَ أقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ» را منعکس ساخته؛ زیرا مى گوید: آنها که نماز را برپا مى دارند و انفاق در راه خدا مى کنند، امید و علاقه به سراى دیگر دارند؛ چرا که نیکی ها را قبل از خود فرستاده اند و مایلند به آن ملحق شوند! (6)


پی نوشت ها:

(1). سوره ق، آیه 19

(2). سَکر، بر وزن مکر، در اصل به معنى مسدود کردن راه آب است؛ و سِکر، بر وزن فکر، به معنى محل مسدود آمده است؛ و از آنجا که در حال مستى، گویى سدى میان انسان و عقلش ایجاد مى شود، به آن سُکر، بر وزن شکر گفته شده است.
(3). روح البیان، جلد 9، صفحه 118
(4). نهج البلاغة، خطبه 109.
(5). مجمع البیان، جلد 8، صفحه 407
(6). تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۲۱
بهنام جدی بالابیگلو

امام باقر علیه السّلام فرمود:

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در مسافرتى بود که کاروانى به آن حضرت برخوردند و گفتند:

السلام علیک یا رسول اللَّه.

حضرت فرمود شما کیستید؟

گفتند:

اى رسول خدا ما مؤمنین هستیم،

فرمود:

حقیقت ایمان شما چیست؟

گفتند:

راضى بودن بقضاء خدا و واگذاردن کار بخدا و تسلیم امر خدا بودن.

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود:

... اگر شما راست می گویید و (خود را مومن می دانید)، بنائى را که در آن نمى‏نشینید نسازید و چیزى را که نمی خورید جمع نکنید و از خدائى که بسویش بازگشت دارید پروا کنید.

(اصول کافى، ج ‏3 ص : 89)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۱۰
بهنام جدی بالابیگلو

حالت «توکدام» در دین بودایی‌ها نزدیک‌ترین حالت به «نیروانا» و یکی از مدیتیشن‌های قوی محسوب می‌شود
به گزارش پارسینه، پس از پیدا شدن راهبه بودایی که 200 سال پیش در حالت مدیتیشن مومیایی شده‌، گفته می‌شود احتمال دارد او هنوز زنده باشد.
یک راهب بودایی 200 سال پیش به حالت نشسته با زانوان و دست‌های خم در پوست گاو مومیایی شده و پس از پیدا شدن او در مغولستان گفته می‌شود ممکن است او هنوز زنده و در خلسه‌ای ذهنی به نام «توکدام» باشد!
این مومیایی که در حالت معروف نیلوفر نشسته‌، به مرکز تخصصی قانونی در «اولان باتور» فرستاده شده است.
حالت «توکدام» در دین بودایی‌ها نزدیک‌ترین حالت به «نیروانا» و یکی از مدیتیشن‌های قوی محسوب می‌شود.
به گفته‌ یکی از اساتید موسسه هنر بودایی مغولستان‌، دست چپ لامای مومیایی شده باز است و دست راست او به حالت نمادینی به موعظه اشاره می‌کند. این یعنی این لاما هنوز زنده است و در حالت مراقبه شدید و عمیقی به نام «توکدام» قرار دارد.
این مومیایی در یک غار پیدا شده است.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۳۱
بهنام جدی بالابیگلو

در میان کتابهایی که در زمینه "تجربه نزدیک به مرگ" نوشته شده اند، کتاب "در آغوش نور"، مهمترین و معروفترین آنهاست.

"در آغوش نور" (به انگلیسی: Embraced by the Light)، کتابی است نوشته "بتی جین ایدی"، منتشر شده به سال ۱۹۹۲ میلادی.

ماجرای این کتاب از این قرار است که بتی جین ایدی، طی یک عمل جراحی تقریباً می‌میرد و سپس زنده می‌شود و تمام آن تجربیات را در کتاب خود حکایت می کند. کتاب "در آغوش نور"، عنوان پرفروش ترین کتاب سال را نیز از آن خود کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۵۶
بهنام جدی بالابیگلو

شب هنگام محمد باقر ـ طلبه جوان ـ در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر …

imagesیس

شب هنگام محمد باقر ـ طلبه جوان ـ در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید.

2956263380514356494

صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند. شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ….

محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمایی؟ محمد باقر ۱۰ انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و … علت را پرسید. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می‌نمود. هر بار که نفسم وسوسه می‌کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.

شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می‌دارند.

 از مهمترین شاگردان وی می‌توان به ملاصدرا اشاره نمود.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۲۳
بهنام جدی بالابیگلو

هزاران شادی به یک روز گذر است . . .

یک غم کل عالم را در بر است . . .

پای که از غفلت در جایی لرزش است . . .

کمین گاه لحظه لحظه ی ابلیس است . . .

دنیایی که عبور عمر آن مستعجل است . . .

دلخوش و دلبستنش عین جهالت است . . .

زندگی ارسال مهر و محبت است . . .

جای جای آن احترام همدیگر است . . .

انسان مخلوق و محصول زیباییها است . . .

بی راهه .. او را سوی زشتیها است . . .

عاقبت آدمی در پیشگاه پروردگار است . . .

پاسخگوی گذران عمر خود است . . .

آن روز به اعمال آدمی است . . .

درست زندگی سربلندی او است . . .

 

ای گل زیبا .. ای پرنده ی خوش آوا . . .

بکوش .. تا که فرصت حیات هست و زندگیها . . .

 

((دلسوختگان))

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۲۰
بهنام جدی بالابیگلو

باید کاشت در دل زمین . . .

دانه ای از هر گل روی زمین . . .

باید که تخم ریشه ها را کاشت . . .

بر وسیع این زرد دشت زمین . . .

دانه ای که می روید بر زمین . . .

ریشه ها دارد در دل این زمین . . .

نموی که از یک گل هست نمایان . . .

پیوند ریشه هاست در اعماق زمین . . .

 

گل که نمایی از زیباییست . . .

حاصل رشد ریشه در خوبیست . . .

دست به دست ریشه های نیکیست . . .

ظاهری که از هر گل چنین پیداییست . . .

 

زیباییها را باید کاشت . . .

تا که ریشه کند خوبی . . .

تا که ساقه محبت . . .

رو رود سوی آسمان . . .

تا که شاخه های مهر . . .

پخش شود به فضای رویایی . . .

تا که نمو کند . . .

غنچه های سبز دنیایی . . .

تا که چتر برگ نوازش . . .

سایه افکند بر خاک زندگی . . .

تا که معناهای عشق . . .

ورزیدن و وزیدن کند . . .

بر دلهای همنوعان . . .

بر مردمان سرزمین . . .

 

عاقبت بر مردم هر سرزمین . . .

رسد آنچه کاشته بر دلهای زمین . . .

آنچه را که امروز نهی بر جا . . .

همان می رسد عاقبت در هر جا . . .

دنیای مزرعه و کشتزار است . . .

حاصل کشت و کار مردمان است . . .

دانه ای که با نیکی نهی در خاک . . .

بر می گردد خوبیها و زیبایی . . .

تخمی که از بدی شود در خاک . . .

بازتابی دارد از زشتیها و پلیدی . . .

ای کشاورز .. ای زنده ی روزگار . . .

بکار آنچه که کند سرافرازت به ماندگار . . .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۱۲
بهنام جدی بالابیگلو
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۰۱
بهنام جدی بالابیگلو