حال مؤمن بعد از مرگ
در حدیث امام صادق (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره حالت مؤمن آمده است:
...چون تابوت او برداشته شود، فرشتگان جنازه او را حمل و از او محافظت می کنند و شیاطین از دور نظاره گر هستند ولی نمی توانند درباره آن مؤمن کاری انجام دهند.
چون او را نزدیک قبر آورند...
هر نقطه ای از زمین می گوید:
خدایا! او را در دل من جای ده.
حضرت فرمود:
تا او را در گودالی که در مقدر بوده است،
قرار می دهند،
چون در قبر نهاده شد،
پدر و مادر و همسر و فرزندان و برادران و خواهرانش در برابرش جلوه گر می شوند.
به همسرش می گوید:
چرا گریه می کنی؟
می گوید:
ما تو را از دست دادیم.
تو ما را در حالی که نیازمند بودیم رها کردی.
حضرت فرمود:
آن گاه صورتی زیبا (نزدش) می آید، به او می گوید:
تو کیستی؟
می گوید:
من کار شایسته ات هستم. من به امر خدا امروز قلعه ای محکم و سپری (در برابر بلا) و سلاحی (برای دفاعت) هستم.
(مؤمن) می گوید:
به خدا سوگند، اگر می دانستم تو در این جا هستی خودم را برای تو به زحمت می انداختم (و بیشتر اعمال نیک انجام می دادم) و مال و فرزندم نمی توانستند مرا فریب دهند.
آن گاه (عمل صالح به او) می گوید:
ای ولی خدا! تو را بشارت به خوبی باد.
سپس) حضرت فرمود:
به خدا سوگند او صدای پای مردم را می شنود که بر می گردند و صدای به هم زدن دست آنان را می شنود که از ریختن خاک بر قبر فارغ شده اند.
آن گاه حضرت فرمود:
پس زمین به او می گوید:
آفرین به ولی خدا! آفرین بر تو. به خدا سوگند آن هنگام که بر پشتم بودی تو را دوست داشتم. اکنون که در دلم جای داری تو را بیشتر دوست دارم.
به عزت پروردگارم! همسایه خوبی برای تو هستم، و حتماً بسترت را خنک می کنم، و جایگاهت را وسیع می کنم، زیرا من، باغی از باغ های بهشتم، یا گودالی از گودال های جهنم.
آنگاه خداوند فرشته ای می فرستد و... قبر او را به مقدار چهل فرسخ توسعه می دهد و نورانی می سازد.
در این شرایط (دو فرشته دیگر به نام های) منکر و نکیر با حالت وحشتناک بر او وارد می شوند، به گونه ای که چشمانشان چون مس گداخته، و صدایشان چون غرش رعد، و دیدگانشان چون برق جهنده است.
با تندی با او برخورد می کنند و بر او فریاد می زنند و می گویند:
خدای تو کیست؟
و پیامبرت کیست؟
و دینت چیست؟
و امامت کیست؟
مؤمن به خاطر توکل بر خدا بدون این که بین خود و خدایش احساس فامیلی یا نزدیکی کند، ناراحت می شود و پاسخ آنان را می دهد و...
آن دو ملک می گویند:
درست گفتی. خداوند تو را موفق ساخت و هدایت کرد، نگاه به زیر پایت کن.
او نگاه می کند.
دری از آتش می بیند.
می گوید:
انا لله و انا الیه راجعون.
من چنین گمانی به خدای جهان ها نداشتم.
آن دو می گویند:
ای دوست خدا غصه نخور و نترس بشارت باد تو را که این (آتش) برای تو نیست و تو هم برای آنجا نیستی. همانا خداوند خواست به تو نشان دهد که از چه چیز تو را نجات داد و چگونه خنکی عفوش را به تو چشاند. این در بسته می شود و هرگز به رویت باز نمی شود.
(بعد به او می گویند:) بالای سرت را نگاه کن. چه می بینی؟
در این هنگام خانه هایش را در بهشت با همسران بهشتی خود مشاهده می کند. او می خواهد با همسران بهشتی، حورالعین معانقه کند.
(نکیر و منکر به او) می گویند:
ای ولی خدا! تو برادران و خواهران (ایمانی) داری که هنوز به تو ملحق نشده اند پس آرام بخواب چون عاشق در حجله اش، تا روز قیامت؛ پس بستر برایش آماده می شود.
(آن گاه حضرت) فرمود:
به خدا سوگند او به گونه ای می خوابد و استراحت می کند که هیچ بچه ای با ناز و عشوه در نزد پدر و مادرش چون او نخوابیده است