زمان در برزخ!
به اذن خداوند متعال، جوان را زنده کردند
. وقتى جوان زنده شد، چهره اى بسیار پیر و شکسته و حالتى رنجور و خسته داشت; گویى مدت طولانى از این جهان رفته است!
حضرت عیسى(علیه السلام) از او پرسیدند:
«چه مدت است که جان سپرده اى؟»
جوان گفت: «چندین هزار سال!»
سپس پرسیدند:
«پس از مرگ بر تو چه گذشت؟»
جوان گفت:
«وقتى مرا به خاک سپردند، «نکیر» و «منکر» آمدند و سؤالاتى کردند، چون نتوانستم جواب دهم، مرا تازیانه اى زدند که قبرم از آتش پر شد و تا همین الآن مى سوختم!»
حضرت از آن جا گذشت و دگر بار پیرمردى را که سالیان دراز از مرگش مى گذشت و نشانى از قبرش به جاى نمانده بود
به اذن خدا زنده کرد
. پیرمرد وقتى زنده شد، با نشاط و با جمال، جلوه مى کرد.
حضرت از او پرسیدند:
«چند وقت است که چهره در نقاب خاک کشیده اى؟»
پیرمرد گفت:
«هم اکنون، تا از دنیا رفتم مرا به خاک سپردند; «نکیر» و «منکر» آمدند و از من سؤالاتى کردند; چون جواب دادم، باغى از باغ هاى بهشت بر من نمایان شد...
در همان جا بودم که مرا احضار فرمودید».
راستی با تبادل لینک موافقی؟