خطرات برزخ
پلنگی قوی جثه، دوان دوان به سوی ما خیز بر می داشت. با دیدنش ترس و وحشت فرایم گرفت. تنها راه گریز، بالا رفتن بر روی درختان خرما بود. درختهایی بلند قامت و سبز، زیبا و کاملا" اصلاح شده، حد فاصل هر درخت با درخت دیگر تقریبا" دو متر است و در حالتی قرار گرفته اند که از هرطرف بنگری، آنها را در یک صف می بینی و در میان آنها درخت دیگری نیست. شاید به همین دلیل، زیبا جلوه میکنند. همزاد که چهرۀ لرزانم را دید، با لبخندی ملیح گفت: نترس؛ در اینجا همه با هم دوستند و با نگاه حرف می زنند.
پلنگ در چند قدمی ایستاد؛ گویا خیر مقدم جنگل نشینان چنین است...
کتاب باهمزاد در برزخ در گذرگاه هستی نوشته پرویز حسین پور ص46