ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی
سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۸۹، ۰۴:۱۳ ق.ظ

شهاب ثاقب

شهاب ثاقب

ندای الرحیل یعنی شمشیر، یعنی تیری بر قلبهای تاریک ،یعنی خاری بر چشمهای کور.

ندای الرحیل یعنی فریاد،فریادی برسر کرها ،فریادی همچون نعره های شیر.

پس بشکنید ای حلقه های فساد،ای آرزوهای پوسیده،ای تارهای پوچ ...

که جاء الحق وزهق الباطل...

پس فرو ریزید ای راههای ترسناک!،ای ریشه های کج!،ای سرچشمه های گل آلود شده! که خشت خشت وجودتان با ظلمت ها عجین شده و عنقریب رنگ فنا را به خود خواهد گرفت.

وبدانید که ندای الرحیل نوریست شکافنده در دل تاریکیها و ستاره ایست فراری دهندۀ شیطانها،همانهایی که طاقت شنیدن نام مرگ را هم ندارند،همانهایی که خانه را بر خرابه ها ساختندو طوفانها را فراموش کردند،همانهایی که از بیداری گریختندودر قعر ترسها آرام گرفتند.همانهایی که دیدند و ندیدندو راز تاریکیها را در پلکهای بسته خود پنهان کردندو نفهمیدند که باید پلکهای خود را باز می کردند تا نور الرحیل را در هسته هسته ذرات جهان می دیدند.

پس ای نور! بتاب و خفاشهارا فراری بده که در آسمان تاریک شده عربده می کشند.

پس ای قلم بنویس و ای دست نخواب...

دست من داد بزن داد بزن!

تا که یکباره شود پاره زهم طوق ستم!

تا که نابود شود مادر معروفه زر

ونزاید دیگر

مفت خوار شکم افزای شکم پشت شکم

ای مرگ! شمشیر شو،شمشیری برّان بر سر فرهنگهای پوچ،بر سرز خیالات خام.

ای مرگ بتاب که یاد تو آبیست زندگی بخش برای دلهای مرده بشر،مگر نمی بینی که تاریکیها چیره شده و دریاها سیاه شده ...

مگر نمی بینی که لاشه زندگی پوسیده وبازیچه شکم گنده ها شده...

مگر نمی بینی...

پس ای مرگ! بگو! بگو از سرنوشتهای پوچ،بگو از پایان بازیها،بگو از نابود شدن خیالها،بگو از خرابی کاخها...

ای مرگ چرا نشسته ای برخیز و بگو از درون قبرها،از داستان خرابه ها بگو،اززنجیرهای بسته شده بگو،از فریادهای فراموش شده بگو، ...

تو نشستی وزندگی گفت وبا حرفهای خود قلبها را کشت ودلها مردندودنیا آباد شد .

وشرافت رفت...

حیا رفت...

ادب رفت...

وتو ساکت نشستی...

هیچکس زنده در این شب به خدا نیست خدا!

کی شود روز شود چیره بر این ظلمت تار

که پیاده است در آن حق وستمکار سوار

زیر خاک است گل وزینت گلدانها خار

فقر می باردش از هر در و از هردیوار

سرنوشت همه بازیچه مشتی عیار

سر زحمت بطناب عدم از دار بدار

زندگی پول! نفس پول! هوس پول هوار

مرغ حق یخ زده اندر قفس و پول هوار

قدرتی کو که براید زپس پول هوار

***

آری ای هموطنان!

چشمه عشق در این ملک سراب است سراب

پایه عدل وشرف پاک خراب است خراب

عزو مردانگی و فهم عذاب است عذاب

جور بر مردم بدبخت ثواب است ثواب

آه... ای چشم زمین قافله سالار زمان

باز گو با من سرگشته خور عالمتاب

آدمیت بکجا رفته؟کجارفته شرف؟

کو حقیقت؟زچه رو مرده؟چرا رفته بخواب؟



نوشته شده توسط بهنام جدی بالابیگلو
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی

ندای الرحیل

سلام
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای دگرگون کردن بدیهیات،گرایشها و هدفها ...
وبلاگ حاضر تلاش کوچکی است برای زنده کردن قلبها و دگرگون کردن آرزوها...
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای احیای فرهنگ آخرتگرایی و نواختن ندای الرحیل...
پس...
باور کنیم که جهان به نگاهی نو نسبت به مرگ نیازمند است...
باور کنیم که نگرش غلط به اسرارآمیزترین پدیدۀ هستی - مرگ - لحظه لحظۀ عمر بشر را به پوچی کشانده است....
باور کنیم که ما رهگذریم ودنیا ظرفیت و توان تحمل آرزوهای ما را ندارد...
باور کنیم که مرگ در این نزدیکیست و ما چاره ای جز رفتن نداریم...
باور کنیم که دلهای ما برای آزاد شدن از ترسها و گرایشهای دنیا، به ترسها و گرایشهای آخرت نیازمند است...
باور کنیم که تنها طریقتی که می تواند ما را به خدا برساند، طریقت توشه چینی است...
ویادمرگ، آب حیات بخشیست برای زنده کردن بشریت...
ویاد مرگ شمشیر و سپر محکمیست، در برابر فرهنگ پوچ گرای غربیها...
و یاد مرگ، مرهم شفا بخشیست برای انقلاب بیمار شده به ویروس دنیاگرایی...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هم کاروانیان

منوی تصویری سایت ندای الرحیل

تلگرام

-----------------------

 صفحه اصلی

-----------------------

ندای الرحیل2-تصاویر

-----------------------

ندای الرحیل3-سیاسی

-----------------------

ندای الرحیل4-خواب

-----------------------

 ندای الرحیل5 - شعر
آخرین دیدگاه میهمانان ندای الرحیل
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۶ - سلیمانی
    احسنت

شهاب ثاقب

سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۸۹، ۰۴:۱۳ ق.ظ

شهاب ثاقب

ندای الرحیل یعنی شمشیر، یعنی تیری بر قلبهای تاریک ،یعنی خاری بر چشمهای کور.

ندای الرحیل یعنی فریاد،فریادی برسر کرها ،فریادی همچون نعره های شیر.

پس بشکنید ای حلقه های فساد،ای آرزوهای پوسیده،ای تارهای پوچ ...

که جاء الحق وزهق الباطل...

پس فرو ریزید ای راههای ترسناک!،ای ریشه های کج!،ای سرچشمه های گل آلود شده! که خشت خشت وجودتان با ظلمت ها عجین شده و عنقریب رنگ فنا را به خود خواهد گرفت.

وبدانید که ندای الرحیل نوریست شکافنده در دل تاریکیها و ستاره ایست فراری دهندۀ شیطانها،همانهایی که طاقت شنیدن نام مرگ را هم ندارند،همانهایی که خانه را بر خرابه ها ساختندو طوفانها را فراموش کردند،همانهایی که از بیداری گریختندودر قعر ترسها آرام گرفتند.همانهایی که دیدند و ندیدندو راز تاریکیها را در پلکهای بسته خود پنهان کردندو نفهمیدند که باید پلکهای خود را باز می کردند تا نور الرحیل را در هسته هسته ذرات جهان می دیدند.

پس ای نور! بتاب و خفاشهارا فراری بده که در آسمان تاریک شده عربده می کشند.

پس ای قلم بنویس و ای دست نخواب...

دست من داد بزن داد بزن!

تا که یکباره شود پاره زهم طوق ستم!

تا که نابود شود مادر معروفه زر

ونزاید دیگر

مفت خوار شکم افزای شکم پشت شکم

ای مرگ! شمشیر شو،شمشیری برّان بر سر فرهنگهای پوچ،بر سرز خیالات خام.

ای مرگ بتاب که یاد تو آبیست زندگی بخش برای دلهای مرده بشر،مگر نمی بینی که تاریکیها چیره شده و دریاها سیاه شده ...

مگر نمی بینی که لاشه زندگی پوسیده وبازیچه شکم گنده ها شده...

مگر نمی بینی...

پس ای مرگ! بگو! بگو از سرنوشتهای پوچ،بگو از پایان بازیها،بگو از نابود شدن خیالها،بگو از خرابی کاخها...

ای مرگ چرا نشسته ای برخیز و بگو از درون قبرها،از داستان خرابه ها بگو،اززنجیرهای بسته شده بگو،از فریادهای فراموش شده بگو، ...

تو نشستی وزندگی گفت وبا حرفهای خود قلبها را کشت ودلها مردندودنیا آباد شد .

وشرافت رفت...

حیا رفت...

ادب رفت...

وتو ساکت نشستی...

هیچکس زنده در این شب به خدا نیست خدا!

کی شود روز شود چیره بر این ظلمت تار

که پیاده است در آن حق وستمکار سوار

زیر خاک است گل وزینت گلدانها خار

فقر می باردش از هر در و از هردیوار

سرنوشت همه بازیچه مشتی عیار

سر زحمت بطناب عدم از دار بدار

زندگی پول! نفس پول! هوس پول هوار

مرغ حق یخ زده اندر قفس و پول هوار

قدرتی کو که براید زپس پول هوار

***

آری ای هموطنان!

چشمه عشق در این ملک سراب است سراب

پایه عدل وشرف پاک خراب است خراب

عزو مردانگی و فهم عذاب است عذاب

جور بر مردم بدبخت ثواب است ثواب

آه... ای چشم زمین قافله سالار زمان

باز گو با من سرگشته خور عالمتاب

آدمیت بکجا رفته؟کجارفته شرف؟

کو حقیقت؟زچه رو مرده؟چرا رفته بخواب؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۰/۲۱
بهنام جدی بالابیگلو

نظرات  (۰)

سایت ندای الرحیل منتظر دیدگاه میهمانان است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">