ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی

ندای الرحیل

سلام
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای دگرگون کردن بدیهیات،گرایشها و هدفها ...
وبلاگ حاضر تلاش کوچکی است برای زنده کردن قلبها و دگرگون کردن آرزوها...
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای احیای فرهنگ آخرتگرایی و نواختن ندای الرحیل...
پس...
باور کنیم که جهان به نگاهی نو نسبت به مرگ نیازمند است...
باور کنیم که نگرش غلط به اسرارآمیزترین پدیدۀ هستی - مرگ - لحظه لحظۀ عمر بشر را به پوچی کشانده است....
باور کنیم که ما رهگذریم ودنیا ظرفیت و توان تحمل آرزوهای ما را ندارد...
باور کنیم که مرگ در این نزدیکیست و ما چاره ای جز رفتن نداریم...
باور کنیم که دلهای ما برای آزاد شدن از ترسها و گرایشهای دنیا، به ترسها و گرایشهای آخرت نیازمند است...
باور کنیم که تنها طریقتی که می تواند ما را به خدا برساند، طریقت توشه چینی است...
ویادمرگ، آب حیات بخشیست برای زنده کردن بشریت...
ویاد مرگ شمشیر و سپر محکمیست، در برابر فرهنگ پوچ گرای غربیها...
و یاد مرگ، مرهم شفا بخشیست برای انقلاب بیمار شده به ویروس دنیاگرایی...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هم کاروانیان

منوی تصویری سایت ندای الرحیل

تلگرام

-----------------------

 صفحه اصلی

-----------------------

ندای الرحیل2-تصاویر

-----------------------

ندای الرحیل3-سیاسی

-----------------------

ندای الرحیل4-خواب

-----------------------

 ندای الرحیل5 - شعر
آخرین دیدگاه میهمانان ندای الرحیل
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۶ - سلیمانی
    احسنت

۱۵۴ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

به گورستان گــذر کردم کم و بیش

بدیدم حال دولـتمند و درویش

نه درویشی به خاکــــی بی کفن ماند

نه دولتمند برد از یکــــ کفـــن بیش

خاکـــــ شد هر که در این خاکـــــ زیست

خاکـــــ چه داند که در این خاکـــــ کیست

سر انجام که باید از این خاکــــ رفت

خـــوشا آنکه پاکـــ آمد و پاکــــــ رفتـــــــ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۲۲:۵۴
بهنام جدی بالابیگلو



اویس قرنی در مجلس وعظ حاضر می شد و از سخنان واعظ می گریست. وی چون نام آتش را می شنید، فریاد می زد و بلند می شد و شروع به دویدن می نمود. مردم در پی او روان می شدند و می گفتند: دیوانه! دیوانه!اسرار الصلوه، ص 8 - 207.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۲۲:۵۱
بهنام جدی بالابیگلو

- امام حسین (ع) می فرمایند:

لا یأمَن یومَ القیامَةِ إلاّ مَن خافَ الله فِی الدُّنیا

کسی در قیامت در امان نیست مگر کسی که در دنیا ترس از خدا در دل داشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۲۲:۵۰
بهنام جدی بالابیگلو

علامه امینی تعریف کرده است که:

مدتها فکرمی‌کردم که خداوند چگونه شمر ملعون را عذاب می‌کند؟ و جزای آن تشنه لبی و جگر سوختگی حضرت سیدالشهدا(ع) را چگونه به او می‌دهد؟

تا اینکه شبی در عالم رویا دیدم که امیرالمؤمنین(ع) در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستاده‌ام،

در کنار ایشان دو کوزه بود،

فرمود:

این کوزه‌ها را بردار و برو از آنجا آب بیاور و اشاره به محلی فرمود که بسیار باصفا و با طراوت بود، استخری پرآب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود که صفا و شادابی محیط و گیاهان قابل بیان و وصف نیست.

کوزه‌ها را برداشته و رو به آن محل نهادم آنها را پرآب نموده حرکت کردم تا به خدمت امیرالمومنین(ع) باز گردم.

ناگهان دیدم هوا رو به گرمی نهاده و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر می‌شد، دیدم از دور کسی به طرف من می‌آید و هرچه او به من نزدیکتر می‌شد هوا گرمتر می شد

گویی همه این حرارت از آتش اوست،

در خواب به من الهام شد که او شمر، قاتل حضرت سیدالشهدا(ع) است.

وقتی به من رسید دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست،

آن ملعون هم از شدت تشنگی به هلاکت نزدیک شده بود،

رو به من نمود که از من آب بگیرد،

من مانع شدم و گفتم:

اگر هلاک هم شوم نمی گذارم از این آب قطره‌ای بنوشد.

حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت می نمودم،

دیدم اکنون کوزه‌ها را از دست من می‌گیرد لذا آنها را به هم کوبیدم، کوزه‌ها شکسته و آب آنها به زمین ریخت چنان آب کوزه‌ها بخار شد که گویی قطره آبی در آنها نبوده است،

او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد،

من بی‌اندازه ناراحت و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آب استخر بیاشامد و سیراب گردد

، به مجرد رسیدن او به استخر، آب استخر خشک شد چنان که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است.

درختان هم خشک شده بودند او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت.

هرچه دورتر می‌شد،

هوا رو به صافی و شادابی و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند.

به حضور امیرالمؤمنین(ع) شرفیاب شدم، فرمودند:

خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب می‌دهد،

اگر یک قطره آب آن استخر را می‌نوشید از هر زهری تلخ تر و هرعذابی برای او دردناک تر بود.

بعد از این فرمایش از خواب بیدار شدم.

لعن الله قاتلیک یا اباعبدالله الحسین (ع)

منابع ؛
1-البدایه النهایه، ج 8، ص 297
2-یادنامه علامه امینی ص 13 و 14
3-سرنوشت قاتلان شهدای کربلا، عباسعلی کامرانیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۲۲:۵۰
بهنام جدی بالابیگلو

شب اول قبر آیت‌‌الله شیخ مرتضی حائری قدس سرّه، برایش نماز لیلة‌ الدّفن خواندم، همان نمازی که در بین مردم به نماز وحشت معروف است. بعدش هم یک سوره یاسین قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هدیه کردم،.

چند شب بعد او را در عالم خواب دیدم. حواسم بود که از دنیا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟!

پرسیدم:

آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟

آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌ای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردن...

وقتی از خیلی مراحل گذشتیم، همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.


ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید.

صداهایی رعب‌آور و وحشت‌افزا!

صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می‌کرد.

به زیر پاهایم نگاهی انداختم.

از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود.

بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند.

تمام وجودشان از آتش بود.

آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم.

انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن.

خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد.

تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد.

بدجوری احساس بی‌کسی غربت کردم:

- خدایا به فریادم برس!

خدایا نجاتم بده،

در اینجا جز تو کسی را ندارم....


همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین!

سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم،

نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد.

هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند.

نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم.

آقایی را دیدم از جنس نور.

نوری چشم نواز آرامش بخش.

ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم،

اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید:

آقای حائری! ترسیدی؟

من هم به حرف آمدم که:

بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی!

هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم.

اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند.

بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم:

راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید.

و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند:

- من علی بن موسی الرّضا(ع) هستم.

آقای حائری! شما 38 مرتبه به زیارت من آمدید من هم 38 مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود 37 بار دیگر هم خواهم آمد.


ناقل آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی(ره)


من شب اول قبرم
                  چه حسابی دارم؟؟
گر بپرسند چه داری
                   چه جوابی دارم؟؟
منمُ وحشت قبری
                که زِ هر سو برسد
کاش آن لحظه فقط
              ضامن_آهو_برسد❣



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۲۲:۴۶
بهنام جدی بالابیگلو

آری آنکس که در این دار بلا گفت حسین

با حسینش سر و کار است شب اول قبر

ان شاالله ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۲۲:۴۱
بهنام جدی بالابیگلو

پاداش خدمت به شوهر در فرمایش حضرت امام محمد باقر علیه السلام :

هر زنی که هفت روز شوهرش را خدمت کند خداوند هفت در دوزخ را به روی او ببندد و هشت در بهشت را به رویش بگشاید ، تا از هر در که خواهد وارد شود و فرمودند : هیچ زنی نیست که جرعه ای آب به شوهرش بنوشاند مگر آن که این عمل او برایش بهتر از یک سال باشد که روزهایش را روزه بگیرد و شبهایش را به عبادت سپری کند.

 وسائل الشیعه ، ج ۱۴ ، ص ۱۲۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۲۲:۴۱
بهنام جدی بالابیگلو

رسول خدا (ص) به اصحاب خود فرمودند:

پیش از بعثت، گوسفندهای عمویم ابوطالب را می چرانیدم،

ناگهان می‌دیدم که آنها از جای خود حرکت کرده و به هوا می‌پرند شروع به جستن می‌کردند و وقفه پیدا می‌کردند و به یک باره خوراکی را رها می‌کردند. درحالی که هیچ چیز در اطراف گوسفندان نبود که آنها را تهییج کند و یا آنها را بترساند.

با خود می‌گفتم این چه داستانی است و بسیار در شگفت می‌ماندم

تا آنکه جبرئیل (ع) برای من چنین گفت:

چون کافر بمیرد چنان ضربه‌ای بر او زنند که تمام مخلوقات خدا غیر از جن و بشر از صدای ناله میت به وحشت و هراس می‌افتند


این حیوانات از صدای ناله مردگان متوحش می شوند.خدای عالم به حکمت بالغه اش این صدای اموات را از زنده ها نهان داشت تا عیش آن ها منغّص نگردد.پس پناه می‌برم به خداوند از عذاب قبر✨

فروع کافی ج 3 ص 233

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۲۲:۴۰
بهنام جدی بالابیگلو

امام علی علیه السلام:

اگر مردم میدانستند در قبر ها چه میگذرد حتی یک گناه هم نمیکردند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۷ ، ۱۱:۱۵
بهنام جدی بالابیگلو

 متأسفانه یکی از جفاهایی که برخی از ما در رابطه با ملک الموت و حضرت عزرائیل انجام می دهیم دید بدی است که نسبت به این بزرگوار داریم . یعنی گاهی از ملک مقرب الهی یک هیولا ترسیم می کنیم . این خیلی بد است که بی جهت یک تنفری از ایشان در خود ایجاد کنیم .

❣تعداد ملائک بی شمار است اما چهار فرشته رئیس فرشتگان هستند . یکی از فرشتگان حضرت جبرائیل (ع) است که ایشان و زیر دستان او مأمور در علم ، معرفت ، وحی و الهام رساندن به اهل آن و در امداد های غیبی هستند .

 برخی از ملائکه مأمور رزق هستند و روزی ها را می رسانند که رئیس آنها حضرت میکائیل (ع) است . دسته ی بزرگی از ملائکه هستند که مأمور حیات و زندگی بخشیدن هستند . زمانی که روح در جنین دمیده می شود حیات در او القاء می شود . یا هنگامی که در قیامت همه از قبرها برانگیخته می شوند و دوباره زنده می شوند که مأمور این کار حضرت اسرافیل است . یک دسته ی عظیمی از ملائکه مأمورین گرفتن جان و قبض روح هستند که اینها حضرت عزرائیل (ع) و مأمورین زیر دست او هستند .

❣حضرت عزرائیل جزو روسای ملائکه و مقرب الهی است .

در قرآن داریم که اینها بندگان بزرگوار الهی هستند که هیچ معصیت ندارند . بنابراین حضرت عزرائیل ملک ، نورانی وبسیار زیبا است .

یعنی خود او چون ملک است و هیچ گناهی ندارد بنابراین بسیار زیبا است . مرحوم آیت اله خوانساری که از اولیای الهی بود ایشان می گفت من حضرت عزرائیل (ع) را دیدم که چقدر زیبا است و اصلاً از او نترسیدم . هفت قدم به سمت من آمد از این حرکت فهمیدم که هفت روز دیگر بیشتر زنده نیستم و همینطور نیز شد

.

❣ اینکه برخی از افراد ملائک مرگ را به چهره های دیگر می بینند ، در واقع در ظرف ادراک آنها یک نوع زشتی است که در این ظرف آن ملک را زشت می بینند . مانند اینکه شما در یک ظرفی که آلودگی دارد آب زلال بریزید .

 بنابراین خود او زشت نیست و بسیار هم زیبا است اما برای برخی از افراد این ملائکه زشت هستند . چون زشتی باطنی خود آن فرد را نشان می دهند و مانند آینه عمل می کنند


☆________☆_______☆_______☆

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۷ ، ۱۱:۱۴
بهنام جدی بالابیگلو