ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی

ندای الرحیل

سلام
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای دگرگون کردن بدیهیات،گرایشها و هدفها ...
وبلاگ حاضر تلاش کوچکی است برای زنده کردن قلبها و دگرگون کردن آرزوها...
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای احیای فرهنگ آخرتگرایی و نواختن ندای الرحیل...
پس...
باور کنیم که جهان به نگاهی نو نسبت به مرگ نیازمند است...
باور کنیم که نگرش غلط به اسرارآمیزترین پدیدۀ هستی - مرگ - لحظه لحظۀ عمر بشر را به پوچی کشانده است....
باور کنیم که ما رهگذریم ودنیا ظرفیت و توان تحمل آرزوهای ما را ندارد...
باور کنیم که مرگ در این نزدیکیست و ما چاره ای جز رفتن نداریم...
باور کنیم که دلهای ما برای آزاد شدن از ترسها و گرایشهای دنیا، به ترسها و گرایشهای آخرت نیازمند است...
باور کنیم که تنها طریقتی که می تواند ما را به خدا برساند، طریقت توشه چینی است...
ویادمرگ، آب حیات بخشیست برای زنده کردن بشریت...
ویاد مرگ شمشیر و سپر محکمیست، در برابر فرهنگ پوچ گرای غربیها...
و یاد مرگ، مرهم شفا بخشیست برای انقلاب بیمار شده به ویروس دنیاگرایی...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هم کاروانیان

منوی تصویری سایت ندای الرحیل

تلگرام

-----------------------

 صفحه اصلی

-----------------------

ندای الرحیل2-تصاویر

-----------------------

ندای الرحیل3-سیاسی

-----------------------

ندای الرحیل4-خواب

-----------------------

 ندای الرحیل5 - شعر
آخرین دیدگاه میهمانان ندای الرحیل
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۶ - سلیمانی
    احسنت

دختر رهبر کبیر انقلاب اسلامی در خاطره‌ای گفتند:

امام به دختر من که از شیطنت بچه خود گله می‌کرد، می‌گفتند: "من حاضرم ثوابی را که تو از تحمل شیطنت حسین می‌بری، با ثواب تمام عباداتم عوض کنم... این مادر که بچه در دامن او بزرگ می شود، بزرگترین مسئولیت را دارد و شریف ترین شغل را دارد؛شغل بچه داری.شریف ترین شغل در عالم، بزرگ کردن یک بچه است و تحویل دادن یک انسان به جامعه.این همان بود که خدای تبارک و تعالی در طول تاریخ برایش انبیا فرستاد.در طول تاریخ از آدم تا خاتم انبیا آمدند انسان درست کنند."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۳ ، ۲۳:۳۸
بهنام جدی بالابیگلو

آهای...

کسی اینجا هست ؟

...

صدایی نمیاد...

میدونی مرده یعنی چی ؟

مرده یعنی کسی که فقط نصیبش از زندگی، نفس کشیدن هست !

یعنی صبح امروز مثل صبح دیروز از خواب بیدار میشه و امشب، مثل دیشب سرش رو دوباره روی بالشت میذاره

یعنی کسی که هنوز نفهمیده زندگی فقط یکبار اتفاق میفته

هنوز نفهمیده زندگی دوبار تکرار نخواهد شد

که ما یک بار فرصت "بودن" رو داریم پس باید "باشیم" !

اه، چقد فلسفی حرف می زنی

خب بگو یعنی ما مردیم  ؟

نمی دونم

قضاوت هرکسی با خودش !

"زنده " کییه آقای مدعی؟

زنده کسیه که "هست"، که  با عمل کردنش، زندگی رو معنا میکنه...

زنده، نیازی به معنا کردن و تعریف نداره؛ عملش، "وجودش" رو ثابت میکنه

زنده، با نفس کشیدن صرف، راضی نمیشه، زنده نمیشینه، بلند میشه و فریاد میکشه، تا حقیقتش رو ثابت کنه، غفلت، براش قابل تحمل نیست، جهالت رو به قدر توانش میشکنه، سکوت گوش هاش رو آزار میده، بلندای غریو رو از دل ، بیرون میکشه، اصل ثابت، براش بی معناست، زنده دغدغه داره،

آه

چقدر باید گفت که انسان وسیعتر از جهانی هست که توش زنگی میکنه!

چون خالق جهانی که انسان توش زندگی میکنه، خالق مرگ انسان هم هست! و اگر انسان نبود جهانی معنا پیدا نمی کرد و اگر جهانی معنا پیدا نمی کرد، پیدا کردن معنایی برای زندگی یا مرگ هیچ مفهومی نداشت؛

بله انسان یک بار به دنیا میاد و یکبار فرصت "زنده بودن" رو داره و "زندگی"؛ و زنده بودن کجا؛ زندگی کجا...!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۳ ، ۲۱:۳۹
بهنام جدی بالابیگلو

از آیات و روایات چنین استفاده مى شود که ((مرگ )) با شدت ها و سختى ها و وحشت هاى گیج کننده همراه است . انسان را در یک حیرانى و سرگردانى عجیبى فرو مى برد! به انسان حالتى شبیه ((مستى و بى هوشى دست مى دهد؟! بر اثر رسیدن ((مستى )) بر عقل او چیره مى شود و او را در اضطراب و ناآرامى شدیدى فرو مى برد قرآن درباره سکرات مرگ چنین مى فرماید:

و جاءت سکره الموت بالحق ذلک ما کنت منه تحید

((و سرانجام سکرات مرگ ، به حق فرا مى رسد (و به انسان گفته مى شود): این همان چیزى است که از آن فرار مى کردى .))

((مستى )) در حالت ((مرگ ))، یا به سبب انتقال از جهانى به جهان دیگر است که هر جهت ناشناخته و مجهول مى باشد، هم چون حالت هیجانى که به نوزادان در هنگام انتقال از عالم جنین به عالم دنیا دست میدهد.

یا به سبب مشاهده کردن اوضاع و احوال و شرایط بعد از مرگ و قرار گرفتن در برابر نتیجه اعمال و ترسیدن از سرنوشت نهایى است .

یا به سبب جدایى از دنیا و افراد و کسان و اشیاء مورد علاقه او (از قبیل خانه باغ ، ثروت و فرزندان ).

چگونه چنین اضطرابى در محتضر نباشد! در حالى که انسان باید در لحظه مرگ که مرحله انتقالى مهم است تمام پیوندهاى خود را با جهانى که سالیان دراز با آن خو گرفته است قطع کند و در عالمى گام بگذارد که براى او کاملا تازه و اسرارآمیز است به خصوص این که در لحظه ((مرگ ))، انسان درک و دید تازه اى پیدا مى کند، بى ثباتى این جهان را با چشم خود مى بیند و حوادث بعد از ((مرگ )) را کم و بیش مشاهده مى کند. این جاست که وحشتى عظیم سر تا پاى او را فرا مى گیرند. و حالتى شبیه ((مستى )) به او دست مى دهد ولى ((مست )) نیست .

کنون آمده وقت سکرات موت   به حق خود رسیده است هنگام فوت
بلى آن همان مرگ باشد درست   که جستید دورى از آن از نخست

حتى انبیاء و مردان خدا که در لحظه ((مرگ )) از آرامش کاملى برخوردارند از مشکلات و فشارهاى این لحظه انتقالى بى نصیب نیستند، چنانچه در حالات پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم آمده است که : در لحظات آخر عمر مبارکش دست خود را در ظرف آبى مى کرد و به صورت مى کشید و ((لا اله الا الله )) مى گفت و مى فرمود: ان الموت سکرات ((مرگ سکراتى دارد))

حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام ترسیم زنده و گویایى از لحظه ((مرگ )) و سکرات آن دارد و مى فرماید: هر آینه ((مرگ )) شداید و سختى هایى دارد، شدیدتر از آن چه در وصف بگنجد، یا با معیار عقل مردم دنیا سنجیده شود.

از امام صادق علیه السلام سئوال کردند: چرا هنگامى که روح از بدن انسان خارج مى شود احساس ناراحتى مى کند. فرمود: به سبب این که با آن نمو کرده است . درست مانند این مى ماند که دندان فاسدى را از دهان بیرون کشند،

خیلی بد اگه می تونی ببین

(به طور مسلم پس از آن احساس آرامش مى کند، ولى لحظه جدایى دردناک است ).

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۳ ، ۲۱:۳۴
بهنام جدی بالابیگلو


 
راوى مى گوید امام صادق علیه السلام به من فرمودند:

اى ابوهارون ! درباره امام حسین علیه السلام شعرى بخوان .

من نیز خواندم .

به من فرمودند:

آن طور بخوان که مى خوانند. یعنى با رقت .
من نیز خواندم :

امرر على جدت الحسین
فقل لاعظمه الزکیه

حضرت علیه السلام گریستند آنگاه فرمودند:

بیشتر بخوان

من نیز قصیده دیگرى خواندم .

باز حضرت علیه السلام گریستند و صداى گریه (زنان ) را از پشت پرده نیز شنیدم .
در پایان حضرت فرمودند:

اى اباهارون !

کسى که درباره امام حسین علیه السلام شعرى بگوید، گریه کند و ده نفر را بگریاند، براى همه آنها بهشت را مى نویسند. و کسى که درباره امام حسین علیه السلام شعرى بخواند و گریه کند و پنج نفر را بگریاند، براى آنان بهشت را مى نویسند. و کسى که درباره امام حسین علیه السلام شعرى بگوید که و گریه کند و یک نفر را بگریاند، براى آنان بهشت را مى نویسند. و کسى که امام حسین علیه السلام را نزد او یاد کنند و از چشمان او به اندازه پر مگسى اشک خارج شود، ثواب او به عهده خداى عزوجل بوده و براى او کمتر از بهشت راضى نمى شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۳ ، ۲۰:۵۲
بهنام جدی بالابیگلو


امام صادق علیه السلام فرمودند:

جوان مومنى که قرآن بخواند، قرآن را با گوشت و خونش مخلوط مى شود و عامل همنشینى او با فرشتگان بزرگوار وحى که هرگز مرتکب گناهى نشده اند خواهد شد،

و در روز قیامت نیز قرآن مانعى براى او در مقابل آتش خواهد بود.
قرآن در آن روز (خطاب به خداوند) مى گوید:

هر عمل کننده اى به پاداش ‍ عمل خواهد رسید، جز عمل کنندگان به من . پس بهترین عطایاى خود را به او عنایت فرما.
خداوند عزوجل نیز در دو لباس بهشتى به او مى پوشاند و بر سرش تاج کرامت مى گذارد.

آنگاه خطاب به قرآن مى فرماید:

آیا راضى شدى ؟
قرآن مى گوید:

من بهتر از این را براى او مى خواستم .
خداوند در امان بودن را به دست راست و جاودانگى در بهشت را به دست چپش مى دهد. سپس وارد بهشت مى شود. در بهشت به او مى گویند:

یک آیه بخوان و یک درجه بالا برو.
آنگاه به قرآن خطاب مى شود:

به آرزویت رسیدى و راضى شدى ؟
قرآن مى گوید:

خداوندا! بله .

پاداش و مجازات
(گزیده اى از کتاب : ثواب الاعمال و عقاب الاعمال )

شیخ صدوق
انتخاب و ویرایش : رضا شیرازى

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۳ ، ۲۰:۴۶
بهنام جدی بالابیگلو

 امام رضاعلیه السلام فرمود:


"إنّما اُمِر بدفن المیّت لئلا یظهر الناس على فساد جسده، وقبح‏منظره، وتغییر رائحته، ولا یتأذّى الأحیاء بریحه، وما یدخل علیه من‏الآفة والفساد، ولیکون مستوراً عن الأولیاء والأعداء، فلا یشمت عدوّه،ولا یحزن صدیقه".


"اینکه به دفن میّت دستور داده شده است بدان جهت مى‏باشدکه:

مردم، از متلاشى شدن بدن و زشتى منظر و قیافه و تغییر بوى)گندیده شدن( او مطّلع نشوند

و زندگان از بوى بد و پوسیدگى‏وفساد او آزار نبینند

و از دید دوست و دشمن پنهان بماند

تا نه دشمن‏انو شماتت کند و نه دوست او غمگین شود

وسایل الشیعه، ص‏819، باب‏1 از ابواب دفن، حدیث‏1.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۳ ، ۲۰:۲۹
بهنام جدی بالابیگلو

قیامت نزدیک است ، نزدیک از چشم به ابرو!

خیلى نزدیک است ،

باور کنیم .

آیا هیچ باورمان مى آید که شاید تا چند لحظه دیگر نباشیم ؟

چیزى که براى عده اى حتمى است ، خود ما هم مشاهده کردیم و مى کنیم .

همه این ها براى باور ماست ، چه بسا فردا هم ما مرده اى باشیم که بر صفحه یقین دیگران حک بشویم !

تازه آن وقت به خود بیاییم : خدایا! مرا به دنیا گردان ، تا انسان صالح و مفیدى باشیم !

و جواب بشنویم :

هرگز!

این صحنه ، حقیقى است که واقع خواهد شد، همان طور که قیامت برپا خواهد شد.

قیامت نیز مانند مرگ ، در یک لحظه تحقق مى یابد،

بلکه زودتر از یک لحظه ،

از یک چشم به هم زدن نیز کم تر، خیلى خیلى زود!

چه بسا در آینده اى نزدیک ، زمین زیروزبر شود؛

دریاها بخشکد

، کوه ها از هم بپاشد،

خورشید بى فروغ شود

و قیامت تحقق بیابد.

آیا آماده مسافرت هستیم ؟

اگر آرى ، پس کوله بار خود را آماده کنیم ؛

توشه سفر برگیریم ؛

حساب ها را تسویه کنیم

که مرگ نیز است و پس از مرگ نیز، قیامت حتمى است ؛

جایى که انسان هاى خوب ، از بدان مى شوند و هر گروهى در گرو اعمال خویش است :

عده اى در بهشت برین ، جام شادمانى بر مى گیرند و تعدادى نیز عذاب دوزخ براى همیشه معذبند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۳ ، ۲۰:۱۵
بهنام جدی بالابیگلو

آدمیان ، همین که از قبر خارج مى شوند، با سرعت شروع به دویدن مى کنند؛

گویا علامت و تابلوى مخصوصى را هدف قرار داده اند و اینان مى خواهند هر چه زودتر خود را به آن رساند!

با چشمانى اشک آلوده به اطرافشان نگاهى مى اندازد

  و مى گویند:

یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا؛

اى واى بر ما! چه کسى ما را از خوابگاهان برانگیخت ؟!

و سپس با سرعت سرشان را بالا مى اندازد و در حالى که پلک چشم هاى شان بى حرکت است ، دلشان فرو مى ریزد؛

و با دیدن عذاب الهى سخت متحیر مى گردند

و از خود مى پرسند:

این جا دیگر کجاست ؟

حتما قیامت شده و این جا یکى از توقف گاه هاى آن است !

آه ! نکنید قیامت بر پا شده باشد؟!

سپس با خود مى گویى :

آرى ! حتما چنین است ،...

در دنیا به من گفته بودند که :

فحاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا علیها فان للقیامه خمسین مقفا کل موقف مقدار الف سنه ؛

به حساب خود برسید، پیش از آن که در معرض حساب رسى قرار گیرد؛ زیرا براى قیامت پنجاه توقف گاه است و طول هر توقف گاهى هزار سال است !

و من اصلا تو جهى نمى کردم و باز به همان راهى که مى رفتم ، ادامه مى دادم !...

آه ! آه !، خدایا نجاتم بده !

ولى به هر طرف که مى روى بیش تر حیران مى مانى ، هیچ کس به فکر تو نیست ؛

روزها پشت سرهم مى گذارد و عذاب حیرت آزارت مى دهد و نمى دانى چه بکنى ؛

به خود وعده مى دهى که شاید در توقف گاه بعدى آرام تر باشیم ،

اما چنین نیست به توقف گاه بعدى هم نزدیک مى شوى ؛

همهمه همه جا را پر نموده است وعده اى دل هایشان در گلوهایشان گیر کرده است .

اذا القلوب لدى الحنا جر کاضمین ؛

آن گاه که جان ها از شدت ترس به گلوگاه مى رسد.

با دیدن این منظره ، ترس و وحشتت بیش تر مى شود و در میان آن هیاهو از خود سوال مى کنى : عاقبت چه خواهد شد؟ بالاخره به کجا مى روم ؟ کى محاسبه ام تمام مى شود؟

اما کسى را ندارى که پاسخت را بگوید و جواب سوال هایت را بدهد. همه در فکر خودشان هستند؛

هر کسى با خود بگو مگوهایى دارد و تو در حال زارى و ترس هستى که به موقف سوم مى رسى ؛

تازه فهمیده اى که کجا هستى ، از اطرافیانت درباره گناهان و ثواب هایشان سوال مى کنى .

واقبل بعضیم على بعض یتسائلون ؛

بعضى به بعضى رو مى کنند و از یکدیگر پرس و جو مى کنند.))

و هرکدام جوابى مى دهند.

جوابى آن ها دردى بر دردهایت اضافه مى کند و تو دچار تردید و ترس ‍ مى نمایند و در سختى و دشوارى به سر مى برى و انتظار عبور از توقف گاه را مى کشد که ناگهان به برادرت مى افتاد و با سرعت به طرفش صدایش ‍ مى زنى :

برادر ! برادر!

بیا!... بیا اینجا، من این جا هستم !

و ((او)) با دیدن ((تو)) پا به فرار مى گذارد،

و تو او را دنبال مى کنى تا حرفت را به او بگویى ،

ولى هر چه مى دوى ، او سرعتش را بیش تر مى کند و تو نا امید و خسته و کوفته ، توقف مى کنى . عرق ، سرو رویت را پوشانده است و مى خواهى آن ها را پاک کنى ، ولى مگر مى شود!

سرت را از شرمندگى به پایین مى اندازى و مى خواهى به طرف جلو بروى ، که پدرت تو را مى خواند و تو با دیدن او از شرمندگى گناهانى که کرده اى ، پا به فرار مى گذارى

و با خود مى گویى :

باید از این صحنه فرار کنم و بیرون روم !

اما فریادى تو را متوجه خود مى کند که :

و الذین کسبوا السیئات جزاء سئه بمثلها وتر هقهم ذله مالهم من الله من عاصم ؛

آنان که مرتکب گناه شده اند باید مجازاتى همانند گناه خود ذلت و خوارى ببینید و هیچ قدرتى وجود ندارد که بتواند آنان را از سخط الهى و کیفر عادلانه او بر کنار نگاهدارد.

و فقو هم انهم مسئولون ؛

اینان را در مواقف سازد که مسئول اعمال خویش هستند.

و تو با خود مى گویى :

بهتر است نزد اقوامم بروم و به هر صورت ممکن ، از آنها مدد بگریم شاید بتوانم به بهشت راهى پیدا نمایم ! و: راه فرار کجاست ؟

و پاسخ مى شنوى :

راه فرار و پناهگاهى وجود ندارد.

به طرف محل قبلى ات حرکت مى کنى و در میان آن جمعیت و آن همه غوغا، دنبال دوستان و خویشانت مى گردى ، تا این که یکى از آن ها را پیدا نموده و از او درخواست مى کنى تا تو را یارى نماید.

و او مى گوید:

اتفاقا من هم دنبال تو مى گشتم تا از تو کمک بگیریم !

پس واى بر من !

و تو ناراحت و خشمگین و درمانده ، به فکر فرجام سرنوشت خویشى و با خود مى گویى :

آیا امیدى مى رود که نجات پیدا کنم ؟!

صدایى را مى شنوى که مى گوید:

کجا هستند کسانى که (شما در دنیا) آنها را شریک من مى پنداشتید؟...

شرکاى خود را (به فریاد رسى ) بخوانید! (

و تو جواب مى دهى :

و الله ربنا ما مشرکین ؛

سوگند به خدا، پروردگار ما، که مشرک نبوده ایم !

و با این دروغ ، مهرى بر لب هایت زده مى شود و به جاى لب ها پوست بدن و دست ها و پاهایت به گمراهى و گناهان تو گواهى میدهند.

کم کم پرده ها کنار مى رود و مى فهمى که دیگر جاى انکار و دروغ باقى نیست .

و کل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له یوم القیامه کتابا یلقیه منشورا؛

و ما مقدارت و نتیجه اعمال نیک و بد هر انسانى را طوق گردن او ساختیم و روز قیامت کتابى براى او بیرون آوریم ، در حالى که آن نامه چنان باز باشد که همه اوراق را یکباره ملاحظه کند.

آن هنگام است که به یاد سخن امام کاظم - علیه السلام - مى افتى که فرموده است :

کسى که در دنیا از خود غافل باشد و به حساب کار خود در هر روز رسیدگى نکند، از ما نیست .

و با خود مى گویى :

اى کاش ! در دنیا به سخنان رهبران حق گوش فرامى دادم و نه اهل تظاهر، که پیرو واقعى آنان بودم و سیرت انسانى مى یافتم .

ولى دیگر دیر شده است و هیچ راهى براى نجات تو وجود ندارد و تو در خود دارى و سر افکندگى غرق شده اى ، و فریاد مى زنى :

خدایا! اگر مرا به جهنم بفرستى ، بهتر را آن وضع است !

اما باید بچشى که این عذاب قهر متعال است و کسى نمى تواند آن را از تو دور نماید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۳ ، ۲۰:۱۰
بهنام جدی بالابیگلو

«کوبنده،

چه کوبنده  اى؟

و تو نمى  دانى کوبنده چیست؟

آن روز که مردم مانند پروانه  ها پراکنده شوند!

و کوه  ها همچون پشم رنگ کرده و زده شده و بر باد رفته متلاشى گردند

...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۳ ، ۲۱:۱۵
بهنام جدی بالابیگلو

و هنگامى که خورشید تاریک شود.

و هنگامى که ستارگان بى فروغ گردند.

و هنگامى که کوه ها به حرکت درآیند.

و هنگامى که نفیس ترین اموال به دست فراموشى سپرده شود.

و هنگامى که حیوانات وحشى (از ترس و وحشت خانه و لانه خود را ترک گویند و در بیابانها) جمع شوند.

و هنگامى که دریاها برافروخته گردند.

و هنگامى که مردم دسته دسته شوند.

و هنگامى که از دخترانى که زنده به گور شدند سؤال شود که به چه گناه کشته شدند؟

و هنگامى که نامه هاى عمل گشوده شود.

و هنگامى که آسمان برکنده گردد.

و هنگامى که دوزخ برافروخته شود.

و هنگامى که بهشت نزدیک گردد.

(آرى) در آن هنگام هر کس مى فهمد چه (کارى انجام داده و چه) چیز (براى آن زندگى) حاضر ساخته است!».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۳ ، ۲۰:۵۹
بهنام جدی بالابیگلو