شما در اینجا ماندنى هستید!
به من رحم کن هنگامى که از میان شعلههاى سوزناک جهنم فریادى برخیزد که:
جواد بن شفیع کجاست؟!
همان کسى که با آرزوهاى طولانى خود و امروز و فردا نمودن وقت گذرانى کرد و با پرداختن به کارهاى زشت عمرش را ضایع نمود؛
پس از این نداى هولناکمأموران ویژه جهنم با عمودهاى آهنین با سرعت تمام به سراغ من مىآیند و مرا کشان کشان به سوى عذاب سخت و شدید مىبرند و به قعر جهنم سرنگونم مىکنند در حالى که مىگویند:
بچش که (تو به پندار خود) بسیار قدرتمند و محترم بودى!
و در جایى مرا مسکن مىدهند که به اسارت گرفته شده، براى همیشه، در آنجا اسیر است و آتش آن شعلهور و نوشابه من بسیار داغ و اقامتگاهم جهنم است که با شعلههاى برفروخته مرا از جا برکند در حالى که قعر دوزخ مرا به کام خود مىکشد،
در چنین وضعیتى نهایت آرزوى من این است که هلاک شوم و بمیرم ولى در آنجا از مرگ خبرى نیست و امکان جدایى از آن وجود ندارد.
پاها به پیشانى بسته شده و چهره از ظلمت گناهان، سیاه گشته؛
در چنین حالتى از هر طرف فریاد مىکشیم و از هر سو، صیحه مىزنیم که:
اى مالک! وعدههاى عذاب در مورد ما محقق شد؛
اى مالک! سنگینى زنجیرهاى آهنین ما را ناتوان ساخت؛
اى مالک! پوستهاى تن ما بریان گردید؛
اى مالک! ما را از جهنم سوزان و طاقت فرسا بیرون بیاور که ما هرگز به کارهاى زشت و گناهان باز نخواهیم گشت.
جواب مىشنویم:
هرگز!
اینک وقت امان خواهى نیست و امکان خروج از آتش سوزان براى شما وجود ندارد. دور شوید و با من سخن مگویید که اگر به فرض محال شما از این آتش دوزخ خارج شوید و نجات پیدا کنید باز هم به آن گناهانى که از آن نهى شدهاید، باز خواهید گشت!
در این هنگام است که کاملاً ناامید مىشویم و مىفهمیم که هیچ راه نجاتى برایمان وجود ندارد پس تأسف بزرگ و ندامت دردناک تمام وجود ما را در بر مىگیرد، پس به صورتهایمان در آتش فرو مىافتیم:
بالاى سر ما آتش، زیر پاى ما آتش، سمت راست ما آتش، طرف چپ ما آتش،
پس به طور کلى غرق در آتش خواهیم بود
حتى غذاى ما آتش، نوشابه ما آتش، بستر ما آتش، جامه ما آتش، استراحتگاه ما آتش خواهد بود!!!
ما در میان پارههاى سوزناک جهنم با لباسهایى از قطران در زیر ضربات گرزها و سنگینى زنجیرها باقى ماندهایم و در تنگناهاى جهنم همچنان فرو مىرویم و در درکات آن خرد مىشویم که در آن درکات به جوش آمدهایم مانند به جوش آمدن غذا در میان دیگها!
و در این هنگام فریاد واویلاى ما بلند مىشود و عمودهاى آهنین بر سر و صورت ما فرود آمده پیشانىها در اثر آن ضربات شکافته مىشود و آب بدبوى متعفن از دهانهاى ما جارى مىشود و از سوز عطش جگرهاى ما پاره پاره مىگردد و حدقههاى چشمانمان از کاسهشان در آمده و مثل اشک به صورتمان فرو مىریزد و از اعضایمان گوشت جدا شده و ساقط مىشود و از طرف آن پوستها و موىهاى کنده مىشود و هرگاه پوستهایمان بریان شد و از هم گسسته گشت، آنگاه عوض آنها پوستهاى تازه قرار مىدهند، در این هنگام استخوانها در اثر شدت آتش از گوشتهاى بدن کاملاً عریان مىشود و هیچ چیز از آنها در استخوانها باقى نمىماند جز جانها که به رگها وابستهاند و با پاره شدن این رگها، مرگ قطعى مىشود ولى مرگ به سراغمان نمىآید لذا از درگاه احدیتدرخواست مرگ مىکنیم و آرزویمان این مىشود که هرچه زودتر بمیریم
و در این حال مىگوییم:
اى مالک دوزخ! (اى کاش) پروردگارت ما را بمیراند (تا از این عذاب دردناک طاقت فرسا آسوده شویم)
! مىگوید: شما در اینجا ماندنى هستید! .
رساله لقاء الله