ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی

ندای الرحیل

سلام
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای دگرگون کردن بدیهیات،گرایشها و هدفها ...
وبلاگ حاضر تلاش کوچکی است برای زنده کردن قلبها و دگرگون کردن آرزوها...
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای احیای فرهنگ آخرتگرایی و نواختن ندای الرحیل...
پس...
باور کنیم که جهان به نگاهی نو نسبت به مرگ نیازمند است...
باور کنیم که نگرش غلط به اسرارآمیزترین پدیدۀ هستی - مرگ - لحظه لحظۀ عمر بشر را به پوچی کشانده است....
باور کنیم که ما رهگذریم ودنیا ظرفیت و توان تحمل آرزوهای ما را ندارد...
باور کنیم که مرگ در این نزدیکیست و ما چاره ای جز رفتن نداریم...
باور کنیم که دلهای ما برای آزاد شدن از ترسها و گرایشهای دنیا، به ترسها و گرایشهای آخرت نیازمند است...
باور کنیم که تنها طریقتی که می تواند ما را به خدا برساند، طریقت توشه چینی است...
ویادمرگ، آب حیات بخشیست برای زنده کردن بشریت...
ویاد مرگ شمشیر و سپر محکمیست، در برابر فرهنگ پوچ گرای غربیها...
و یاد مرگ، مرهم شفا بخشیست برای انقلاب بیمار شده به ویروس دنیاگرایی...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هم کاروانیان

منوی تصویری سایت ندای الرحیل

تلگرام

-----------------------

 صفحه اصلی

-----------------------

ندای الرحیل2-تصاویر

-----------------------

ندای الرحیل3-سیاسی

-----------------------

ندای الرحیل4-خواب

-----------------------

 ندای الرحیل5 - شعر
آخرین دیدگاه میهمانان ندای الرحیل
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۶ - سلیمانی
    احسنت

۱۳ مطلب در آبان ۱۳۹۰ ثبت شده است

در بنی اسرائیل، مردی بود که می گفت: من در همه عمر، خدا را نافرمانی کرده ام و گناهان بسیاری از من سر زده، اما  تا کنون زیانی و کیفری ندیده ام. اگر گناه، جزا دارد و گناهکار باید کیفر ببیند، پس چرا کیفر و عذابی به من نمی رسد!؟

در همان روزها، پیامبر قوم بنی اسرائیل، نزد آن مرد آمد و گفت:

خداوند فرماید که ما تورا عذاب های بسیار کرده ایم و تو خود نمی دانی! آیا تو را از شیرینی عبادت خود، محروم نکرده ایم؟ آیا در مناجات را بر روی تو نبسته ایم؟ آیا امید به زندگی خوش در آخرت را از تو نگرفته ایم؟ عذابی بزرگتر و سهمگین تر از این می خواهی؟

نیست در عالم ز هجران تلخ تر             هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۰ ، ۱۶:۴۶
بهنام جدی بالابیگلو

سوید بن عقله می گوید: روزی خدمت امام علی علیه السلام در خانه اش رسیدم و دیدم که امام بر بوریای پاره ای که تنها فرش خانه بود نشسته است. به امام گفتم: ای امیر مؤمنان! تو زمامدار مسلمین و سرپرست مردم هستی و اموال بسیاری بر تو وارد می شود، چرا جز این حصیر فرشی در خانه نداری؟

امام گریست و فرمود:

در دنیای گذرا، خانه را چه فایده؟ و ما سرای جاویدی در پیش روی داریم که کالای خود را به آنجا فرستاده ایم و خود نیز به زودی به آنجا می رویم.

سوید گفت: به خدا سوگند کلام امام مرا به گریه انداخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۰ ، ۱۶:۴۵
بهنام جدی بالابیگلو

روزی نادرشاه افشار با سیدهاشم خارکن روحانی مقیم نجف ملاقات کرد.

نادرشاه به سید هاشم رو کرد و گفت:

شما واقعا" همت کرده اید که از دنیا گذشته اید!

سیدهاشم با همان سادگی خود گفت:

برعکس، شما همت کردید که از آخرت گذشته اید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۰ ، ۱۶:۴۳
بهنام جدی بالابیگلو