به نظر من آخرت دفینه و گنجینه است و برای استخراج از آن باید سرمایه گذاری شود.
احیا کردن فرهنگ آخرت گرایی می تواند تأثیر چشمگیری در کاهش جرمها و جنایتها داشته باشد.
جهان ما به یک تحول و نگرشی نو نسبت به معاد نیازمند است.
منوی تصویری سایت ندای الرحیل
-----------------------
-----------------------
-----------------------
-----------------------
-----------------------
به نظر من آخرت دفینه و گنجینه است و برای استخراج از آن باید سرمایه گذاری شود.
احیا کردن فرهنگ آخرت گرایی می تواند تأثیر چشمگیری در کاهش جرمها و جنایتها داشته باشد.
جهان ما به یک تحول و نگرشی نو نسبت به معاد نیازمند است.
فرض کنید در دل شبی تاریک، در گوشۀ پارکی از پارکهای تهران، جوانی گریه می کند.تمامی توهمات تأسف آور شیطانی ناشی از یأسها و ناکامی های اجتماعی، اورا به کاری بسیار تکان دهنده دعوت می کند.
او شکست خوردۀ عشقهای بیهوده است و به خودکشی می اندیشد. در این حالت تمامی نصیحتهای دلسوزانۀ روانشناسی برای او خنده آور است. او آرام آرام از تمامی تردیدها عبور کرده و بلند می شود. در این حالت است که اگر او مختصر اطلاعی از جهانی که می خواهد با مرگ وارد شودداشته شود، هرگز مرتکب این عمل نخواهد شد.
روی این حساب است که می گوئیم باید آخرتگرایی در سطح جامعه فرهنگ سازی شود.
برای قربانی گوسفندی خریده بودیم.گوسفند بیچاره به هوس خوردن علف و برگ درخت سرش را این طرف وآن طرف می کرد.نمی دانست قصاب کیه ؟ومرگ چه معنایی میده؟خبر نداشت که از عمرش چیزی نمانده و حادثه ای به بزرگی مرگ در انتظارشه.
اگه اون به عالم بعد از مرگ توجهی داشت؛
اگر قصاب را می شناخت؛
باز آیا نهایت همت او پیدا کردن برگ خشکیده بود؟
یکی از اسرار جاودانه ماندن فرهنگ عاشورایی، برخورد عاطفی با مصائب اهل بیت است.
قیام امام حسین از لحظات اول تا زمانیکه اسرا به مدینه برمی گردند،لحظه به لحظه با احساس و عاطفه بیان می شوند.به همین خاطر اقشار مختلف مردم جذب می شوند.
ما هم بیائیم رخدادهای جهان بعد از مرگ را احساسی بیان کنیم،یعنی از لحظه ای که شخص دنیا را ترک می کند تا لحظه ای که از پل صراط عبور می کند ویا سرنگون می شود، طرز فکر و احساس مرده را بررسی کنیم.
انسان در زمان مرگ چه احساسی می تواند داشته باشد؟
موقع برخاستن از قبر در صبح قیامت به چه چیزی فکر می کند؟
و...
البته اهل بیت هم آخرت را احساسی بیان کرده اند،
ترس مرده از قبر-تنهایی وغربت مرده در قبر-حسرت از دست دادن بهشت-یأس از نجات و...را همه و همه را می توان در احادیث پیدا کرد.
امام جعفر صادق علیه السلام : قبر هر روز ندا می کندکه منم خانۀ تنهایی و وحشت،منم خانۀ تاریکی و ظلمت و منم خانۀ مار و عقرب وکرم و حشرات و منم خانۀ قبر که یا باغی است از باغهای بهشت ویا آنکه گودالی است از گودالهای جهنم.
امام جهت ترویج این فرهنگ مقدس،از احساسات مخاطب کمک می گیرد.
پس ما هم بیائیم در احیای این فرهنگ مقدس از احساسات مخاطب کمک بگیریم.
هدف ما ازاحیای این فرهنگ مبارزه با ظلم و بی عفتی،وبازگشت مروت و مردانگی به جامعه است. فلذا ضروری است که پرداختن به مباحث عاطفی هدفدارباشد.چون بغیر از گرایش به بهشت وگریز از جهنم،گرایش و گریز دیگری هم هست که نگاه کنندگان به مرگ اسیر آنند.و این گرایش و گریز بسیار مخرب بوده و هست.
ومن الله التوفیق
درآستانۀ قیامت،زمین دگرگونی عظیم زمین شناختی را تجربه خواهد کرد.این دگرگونی ها که با لرزشی بسیار عظیم شروع می شود ،حیات را بطور کلی از روی زمین بر خواهد چید.
کوهها شروع به حرکت کرده،مثل پشم زده شده می شوند.ودریاها تمامی قاره ها رابه زیر خود می برند.
پیشروی دریاها،نشان از آب شدن یخچالهای قطب ها،و آب شدن یخچالها می تواند نشان دهندۀ گرمی زمین در آستانۀ قیامت باشد.
لرزش عظیم در ابتدای قیامت، میتواند دلایلی مختلف داشته باشد.
خواب عجیبی دیدم ،خواب دیدم که بحکم خدا قراره سه نفرو بسوزونن ،مردم دارن شیون می کنن،از ترس فرار کردم ورفتم در روبستم،ناصر-پسرهمسایه که در جمع اراذل واوباشه-از زیر خاک بیرون اومده بود در حالیکه گوشت دو طرف بدنش ذوب شده بود ومی ریخت در می زد ومی گفت پناهم بده،گفتم بحکم خداوند تو باید بسوزی نمی توانم پناهت بدهم
یکی از بزرگترین موانع در برابر احیای فرهنگ آخرتگرایی تبلیغ منفی وایجاد ترس کاذب و مذموم وکور کننده از مرگ است.
یادآوری مرگ همواره بیدار کننده است بشرط آنکه هدفها پست و دنیوی نباشدمنظورم اینستکه مرگ را نباید تبدیل به کابوس کنیم بلکه مرگ-زمانیکه هدفها به سمت دارالسلام نشانه می رود-تبدیل به آزاد شدن از قفس شده،احلی من عسل می شود
تصور کن درجهنم رتیلها دنبالت کرده اند ولی از سنگینی زنجیرها توان فرار کردن را نداری، با هزار زحمت خودت را از کنار مذابها و گدازه ها به بیابانی می رسانی ولی تازه می فهمی که عقربی جلوی تو ایستاده،عقرب نیش خود را وارد شکم تو می کندوتو از شدت درد به خود می پیچی.
گوشت بدنت شروع به ریختن می کند و فقط اسکلت بدنت می ماند.
گامی پس از گام دیگروسنگلاخی پس از سنگلاخ دیگر
بار الها!مگر ما بندگان تو نیستیم؟
مگر تو ما را خلق نکرده ای؟...
در کنارم بوزینگانی هستند انسان نما با عورتهایی هویدا،کثیف و پر چرک،از تشنگی در صحرایی خشک وسوزان پر سنگلاخ له له می زنندوبدون هیچگونه تفکری در پی هر سرابی می دوند وزمانی از شدت تشنگی استغاثه می کنند به آنها آبی می دهندمانند فلز گداخته که صورتهایشان بریان می شود.تحمل ایستادن برایم حتی برای چند لحظه در این محنتکده نمانده ولی چاره ای نیست جز ماندن در سیاه چال .