گذر زمان در عالم برزخ
على (ع ) روزى با جمعى از یاران خود به قبرستان رفتند، و رو به آنان فرمودند:
آیا مى خواهید چیزى را بر شما بنمایانم که هرگز ندیده اید؟
عرض کردند:
بلى یا امیرالمؤمنین ،
حضرت بر سر قبر کهنه اى - که نشان مى داد صاحب آن خیلى مدتها پیش رحلت نموده - رفت و فرمود:
یا عبدالله ، قم باذن الله ، اى بنده خدا برخیز به اذن خدا.
در همان حال قبر شکافته شد و پیر مردى با محاسن سفید از قبر بیرون آمد و عرض کرد السلام علیک یا ولى الله
حضرت جواب او را داد و فرمود:
چند سال است از دنیا رفته اى ؟
گفت :
فدایت شوم ، سال نشده ،
فرمود:
چند ماه است ؟
عرض کرد، به ماه هم نرسیده ،
فرمود:
چند روز است ؟
گفت :
روز هم نشده
، فرمود:
چند ساعت ؟
عرض کرد به ساعت هم نرسیده ،
چون داخل قبر خود شدم بعد از سؤ ال نکیرین ، حورى خوب روى ، خوش صورتى را در قبر دیدم ، با وى در آویختم ، گردن بندى که در گردن داشت پاره گردید و دانه هاى آن متفرق شد صد دانه داشت ، من و او مشغول جمع کردن دانه ها شدیم و هنوز تمام نکرده بودیم ، که شما مرا خواستید.
حضرت فرمود:
به جایگاه خود برگرد، خداوند از رحمت بى پایانش تو را بى نصیب نفرماید.
چون رفت ، فرمود:
او صد سال است که از دنیا رفته و مشغول برچیدن دانه هاى گردن بند خواهد بود تا قیام قیامت و عالم برزخ هم براى او نمودى ندارد.
آنگاه حضرت سر قبرى که تازه بود و گویا صاحب آن ساعتى پیش از دنیا رفته ، آمد و صاحب آن قبر را صدا زد.
جوانى سیاه روى با حالى زار از قبر بیرون آمد و گفت :
السلام علیک یا امیرالمؤمنین !
حضرت جواب سلام او را داد و فرمود:
جوان ! چند ساعت است که از دنیا چشم فرو بسته اى ؟
عرض کرد:
فدایت شوم از ساعت گذشته ،
فرمود:
چند روز است ؟
گفت :
از روز زیادتر است ،
فرمود:
چند ماه است ؟
عرض کرد:
از ماه هم بیشتر است .
فرمود:
چند سال است ؟
گفت :
خیلى سال است ،
آنقدر کار و زحمت و گرفتارى دارم که خاطرم نیست چند سال است گویا صد سال باشد.
حضرت فرمود:
به جایگاه خود بر گرد و در حق او دعا فرمود.
به برکت دعاى آن حضرت در عقاب و عذاب او تخفیفى داده شد.
على (ع ) فرمود:
فرق میان مؤمن و منافق همین قدر است
جواهر، ص 181.