سخاوت خداوندی
سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۹ ب.ظ
مرد صالحى مبلغ بیست هزار درهم مقروض بود، هیچ وسیله اى براى پرداخت آن نداشت .
روزى طلبکار با اصرار تمام ، مطالبه قرض خود نمود، آنقدر سخت گرفت که مرد مقروض با اشک جارى و دلى افسرده به خانه رفت .
این مرد همسایه اى یهودى داشت ،
همین که او را با وضعى پریشان مشاهده کرد، گفت :
تو را به حق دین اسلام سوگند مى دهم بگو چه شده که این قدر ناراحتى ؟
جریان را برایش شرح داد.
یهودى به منزل خود رفته و مبلغ بیست هزار درهم برایش آورد،
گفت :
اگر ما با هم از نظر دین اختلاف داریم ولى همسایه که هستیم ، شایسته نیست همسایه من به رنج قرض گرفتار باشد. بدهکار آن پول را برداشت و پیش طلبکار آورد.
طلبکار از این سرعت در پرداخت پول تعجب کرد. از او پرسید:
از کجا تهیه کردى ؟
جریان بر خورد همسایه یهودى را برایش نقل کرد،
در این موقع طلبکار داخل منزل شد و سند بدهکارى او را آورد.
گفت :
من از یک یهودى که کمتر نیستم ، بگیر سند خود را من طلبم را به تو بخشیدم و هرگز مطالبه نخواهم کرد.
طلبکار همان شب در خواب دید قیامت به پا شده و نامه هاى اعمال در حرکت است ، بعضى نامه عملشان به دست راست و برخى به دست چپ قرار مى گیرد.
در این حال نامه عمل او هم به دست راستش قرار گرفت و اجازه ورود بهشت بدون حساب به او دادند.
پرسید:
چه شد که بدون حساب باید وارد بهشت شوم ؟
گفتند:
چون تو جوانمردى کردى و سند آن مرد نیکوکار را رد نمودى ما چگونه نامه عمل تو را ندهیم با این که بخشنده و مهربانیم ، همانطور که تو از حساب او گذشتى ما هم از حساب تو مى گذریم ، طلبت را بخشیدى ما هم گناهان تو را بخشیدیم
دارالسلام ، ج 2، ص 195.
روزى طلبکار با اصرار تمام ، مطالبه قرض خود نمود، آنقدر سخت گرفت که مرد مقروض با اشک جارى و دلى افسرده به خانه رفت .
این مرد همسایه اى یهودى داشت ،
همین که او را با وضعى پریشان مشاهده کرد، گفت :
تو را به حق دین اسلام سوگند مى دهم بگو چه شده که این قدر ناراحتى ؟
جریان را برایش شرح داد.
یهودى به منزل خود رفته و مبلغ بیست هزار درهم برایش آورد،
گفت :
اگر ما با هم از نظر دین اختلاف داریم ولى همسایه که هستیم ، شایسته نیست همسایه من به رنج قرض گرفتار باشد. بدهکار آن پول را برداشت و پیش طلبکار آورد.
طلبکار از این سرعت در پرداخت پول تعجب کرد. از او پرسید:
از کجا تهیه کردى ؟
جریان بر خورد همسایه یهودى را برایش نقل کرد،
در این موقع طلبکار داخل منزل شد و سند بدهکارى او را آورد.
گفت :
من از یک یهودى که کمتر نیستم ، بگیر سند خود را من طلبم را به تو بخشیدم و هرگز مطالبه نخواهم کرد.
طلبکار همان شب در خواب دید قیامت به پا شده و نامه هاى اعمال در حرکت است ، بعضى نامه عملشان به دست راست و برخى به دست چپ قرار مى گیرد.
در این حال نامه عمل او هم به دست راستش قرار گرفت و اجازه ورود بهشت بدون حساب به او دادند.
پرسید:
چه شد که بدون حساب باید وارد بهشت شوم ؟
گفتند:
چون تو جوانمردى کردى و سند آن مرد نیکوکار را رد نمودى ما چگونه نامه عمل تو را ندهیم با این که بخشنده و مهربانیم ، همانطور که تو از حساب او گذشتى ما هم از حساب تو مى گذریم ، طلبت را بخشیدى ما هم گناهان تو را بخشیدیم
دارالسلام ، ج 2، ص 195.
۹۴/۰۴/۱۶