هنوز از شراب سیر نشده ام
اعشى یکى از شاعران زبردست دوران جاهلیت است که اشعارش نقل مجالس بزم قریش بود.
وى در پایان عمر، که پیرى بر او غلبه کرده بود، شمه اى از آیین توحید و تعالیم عالى اسلام به گوشش رسید.
او در نقطه اى دور از مکه زندگى مى کرد و هنوز آوازه نبوت پیامبر در آن نقاط خوب منتشر نشده بود،
ولى آنچه که از تعالیم اسلام بطور اجمال شنیده بود،
طوفانى در کانون وجود او پدید آورده بود. به این خاطر، قصیده اى سراپا نغز در مدح پیامبر ساخت و ارمغانى بهتر از آن ندید که این اشعار را در محضر پیامبر گرامى اسلام بخواند.
با این که شعر او ابیاتى چند بیش نیست ولى در عین حال ، از بهترین و فصیح ترین اشعارى است که در آن زمان درباره پیامبر (ص ) سروده شده است .
هنوز اعشى درک فیض محضر پیامبر نکرده بود که جاسوسان قریش با او تماس گرفتند و از مقصد او آگاه شدند. آنان بخوبى مى دانستند که اعشى مردى شهوت ران است و به زن و شرب علاقه مفرطى دارد، فورا از نقطه ضعف او سوء استفاده کرده .
گفتند:
اى ابا بصیر! آئین محمد با روحیات و وضع اخلاقى تو سازگار نیست .
گفت :
چطور؟
گفتند:
او زنا را حرام میداند.
وى در پاسخ گفت ، مرا حاجتى در این کار نیست ، و این مطلب نمى تواند مانع از گرایش من بشود
گفتند:
او شراب را هم تحریم کرده است .
اعشى از شنیدن این حرف کمى ناراحت شد و گفت :
من هنوز از شراب سیر نشده ام
اکنون بر مى گردم و مدت یک سال تا به سر حد سیر شدن مى خورم و سال دیگر مى آیم ، دست بیعت به او میدهم .
او برگشت ، ولى اجل مهلتش نداد و در همان سال چهره در نقاب خاک کشی