حالتى است شبیه به «مستى
قرآن از لحظات جان دادن انسان، تعبیر به سکرات مرگ مى کند و مى فرماید: «سرانجام، سکرات مرگ، به حق فرا مى رسد!»؛ «وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ!» (1)
«سکرة مرگ»، حالتى است شبیه به «مستى»، که بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت هیجان و انقلاب فوق العاده اى به انسان دست مى دهد؛ و گاه بر عقل او چیره مى گردد؛ و او را در اضطراب و نا آرامى شدیدى فرو مى برد!
چگونه چنین نباشد؟! در حالى که مرگ، یک مرحله انتقالى مهم است که باید انسان در آن لحظه، تمام پیوندهاى خود را با جهانى که سالیان دراز با آن خو گرفته بود، قطع کند و در عالمى گام بگذارد که براى او کاملاً تازه و اسرارآمیز است؛ به خصوص این که در لحظه مرگ، انسان، درک و دید تازه اى پیدا مى کند؛ بى ثباتى این جهان را با چشم خود مى بیند و حوادث بعد از مرگ را کم و بیش مشاهده مى کند؛ اینجاست که وحشتى عظیم سر تا پاى او را فرا مى گیرد! و حالتى شبیه مستى به او دست مى دهد؛ ولى «مست» نیست! (2)
حتى انبیاء و مردان خدا که در لحظه مرگ از آرامش کاملى برخوردارند، از مشکلات و شدائد این لحظه انتقالى بى نصیب نیستند! چنان که در حالات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آمده است که: در لحظات آخر عمر مبارکش، دست خود را در ظرف آبى مى کرد، به صورت مى کشید و «لا اِلهَ اِلا الله» مى گفت و مى فرمود: «اِنَّ لِلْمَوْتِ سَکَرات»؛مرگ سکراتى دارد. (3)
امیرالمؤمنین سلام الله علیه، ترسیم زنده و گویایى از لحظه مرگ و سکرات آن دارد؛ مى فرماید: «سکرات مرگ، توأم با حسرت از دست دادن آنچه داشتند بر آنها هجوم مى آورد! اعضاى بدنشان سست مى گردد؛ و رنگ از صورت هایشان مى پرد؛ کم کم مرگ در آنها نفوذ کرده، میان آنها و زبانشان جدائى مى افکند؛ در حالى که او هنوز در میان خانواده خویش است، با چشمش مى بیند و با گوشش مى شنود و عقل و هوشش سالم است(اما نمى تواند سخن بگوید)!
در این مى اندیشد که: عمرش را در چه راه فانى کرده؟ و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است؟! به یاد ثروت هایى مى افتد که در تهیه آن، چشم بر هم گذارده، از حلال، حرام و مشکوک جمع آورى نموده و تبعات و مسئولیت گردآورى آن را بر دوش مى کشده است؛ در حالى که هنگام جدایى و فراق از آنها رسیده و به دست بازماندگان مى افتد! آنها از آن متنعم مى شوند و بهره مى گیرند؛ اما مسئولیت و حسابش بر او است!» (4)
مردى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کرد: چرا من مرگ را دوست ندارم؟!
فرمود: آیا مال و ثروتى دارى؟ عرض کرد: آرى.
فرمود: آن را پیش از خودت بفرست! عرض کرد نمى توانم!
فرمود: «قلب انسان، همراه اموال او است؛ اگر آن را پیش از خود بفرستد، دوست دارد به آن ملحق شود؛ و اگر آن را نگهدارد، دوست دارد همراه آن بماند!» (5)
این حدیث، در حقیقت، روح آیه 29 سوره فاطر که مى فرماید: «کسانى که کتاب الهى را تلاوت مى کنند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به آنان روزى داده ایم پنهان و آشکار انفاق مى کنند، تجارتى بى زیان و خالى از کساد را امید دارند!»: «إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللهِ وَ أقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ» را منعکس ساخته؛ زیرا مى گوید: آنها که نماز را برپا مى دارند و انفاق در راه خدا مى کنند، امید و علاقه به سراى دیگر دارند؛ چرا که نیکی ها را قبل از خود فرستاده اند و مایلند به آن ملحق شوند! (6)
پی نوشت ها:
(1). سوره ق، آیه 19
(2). سَکر، بر وزن مکر، در اصل به معنى مسدود کردن راه آب است؛ و سِکر، بر وزن فکر، به معنى محل مسدود آمده است؛ و از آنجا که در حال مستى، گویى سدى میان انسان و عقلش ایجاد مى شود، به آن سُکر، بر وزن شکر گفته شده است.
(3). روح البیان، جلد 9، صفحه 118
(4). نهج البلاغة، خطبه 109.
(5). مجمع البیان، جلد 8، صفحه 407
(6). تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی