ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی
جمعه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۳:۳۴ ب.ظ

جهنمی به نام عشق

مرحوم ابن بابویه قمى رضوان الله علیه در کتاب شریف علل الشایع مطالبى را تحت عنوان([ علة عشق الباطل]( جمع آورى نموده است که چطور انسان گرفتار عشق باطل و محبت کاذب میشود و نقل مى کند:

  مفضل بن عمر از حضرت امام صادق علیه السلام پرسید عشق چیست

 فقال علیه السلام : قلوب خلت من ذکر الله فأذاقه الله حب غیره

 آن حضرت فرمود:

, آن دلهائیکه از یاد خدا غافل و خالى باشد خدا کیفرى دردناک به آن ها مى چشاند , و آن همانا علاقه به باطل و عشق به دنیا و لذائذ زودگذر آن مى باشد .

پس اگر انسان همواره مواظب قلب خویش نباشد دل او از یاد خدا غافل مى گردد و در نتیجه تازیانه دردناک عشق به باطل را باید تحمل کند که خدا دوستى باطل را در این قلب قرار میدهد .

از حضرت على علیه السلام نیز آمده است :

 صابروا أنفسکم على فعل الطاعات و صونوها عن دنس السیئات تجدوا حلاوة الایمان

 و اگر کسى در اثر گناه طعم گواراى محبت خدا را نچشید حتما گرفتار دنس و آلودگى محبت باطل مى گردد .

و اگر این سخن حق است که([ ألا کل شى ء ما خلا الله باطل]( معلوم میشود علاقه به هر چه که سخن از خدا در آن نیست و راه خدا به آن سوى نیست علاقه باطل است و این علاقه باطل قلب را میمیراند . انسان گاهى به حیات زودگذرش دل مى بندد , گاهى به اهل و مالش علاقه دارد , و گاهى به دوستى دوستان جفا کار عشق مى ورزد . همه اینها کیفر دردناک الهى است .

 

رسانه ملی اونقدر لباس حقانیت به عشق پوشاند که هیچکس به ذهنش هم نمی رسه که عشق از گناهان بزرگه



نوشته شده توسط بهنام جدی بالابیگلو
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی

ندای الرحیل

سلام
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای دگرگون کردن بدیهیات،گرایشها و هدفها ...
وبلاگ حاضر تلاش کوچکی است برای زنده کردن قلبها و دگرگون کردن آرزوها...
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای احیای فرهنگ آخرتگرایی و نواختن ندای الرحیل...
پس...
باور کنیم که جهان به نگاهی نو نسبت به مرگ نیازمند است...
باور کنیم که نگرش غلط به اسرارآمیزترین پدیدۀ هستی - مرگ - لحظه لحظۀ عمر بشر را به پوچی کشانده است....
باور کنیم که ما رهگذریم ودنیا ظرفیت و توان تحمل آرزوهای ما را ندارد...
باور کنیم که مرگ در این نزدیکیست و ما چاره ای جز رفتن نداریم...
باور کنیم که دلهای ما برای آزاد شدن از ترسها و گرایشهای دنیا، به ترسها و گرایشهای آخرت نیازمند است...
باور کنیم که تنها طریقتی که می تواند ما را به خدا برساند، طریقت توشه چینی است...
ویادمرگ، آب حیات بخشیست برای زنده کردن بشریت...
ویاد مرگ شمشیر و سپر محکمیست، در برابر فرهنگ پوچ گرای غربیها...
و یاد مرگ، مرهم شفا بخشیست برای انقلاب بیمار شده به ویروس دنیاگرایی...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هم کاروانیان

منوی تصویری سایت ندای الرحیل

تلگرام

-----------------------

 صفحه اصلی

-----------------------

ندای الرحیل2-تصاویر

-----------------------

ندای الرحیل3-سیاسی

-----------------------

ندای الرحیل4-خواب

-----------------------

 ندای الرحیل5 - شعر
آخرین دیدگاه میهمانان ندای الرحیل
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۶ - سلیمانی
    احسنت

جهنمی به نام عشق

جمعه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۳:۳۴ ب.ظ

مرحوم ابن بابویه قمى رضوان الله علیه در کتاب شریف علل الشایع مطالبى را تحت عنوان([ علة عشق الباطل]( جمع آورى نموده است که چطور انسان گرفتار عشق باطل و محبت کاذب میشود و نقل مى کند:

  مفضل بن عمر از حضرت امام صادق علیه السلام پرسید عشق چیست

 فقال علیه السلام : قلوب خلت من ذکر الله فأذاقه الله حب غیره

 آن حضرت فرمود:

, آن دلهائیکه از یاد خدا غافل و خالى باشد خدا کیفرى دردناک به آن ها مى چشاند , و آن همانا علاقه به باطل و عشق به دنیا و لذائذ زودگذر آن مى باشد .

پس اگر انسان همواره مواظب قلب خویش نباشد دل او از یاد خدا غافل مى گردد و در نتیجه تازیانه دردناک عشق به باطل را باید تحمل کند که خدا دوستى باطل را در این قلب قرار میدهد .

از حضرت على علیه السلام نیز آمده است :

 صابروا أنفسکم على فعل الطاعات و صونوها عن دنس السیئات تجدوا حلاوة الایمان

 و اگر کسى در اثر گناه طعم گواراى محبت خدا را نچشید حتما گرفتار دنس و آلودگى محبت باطل مى گردد .

و اگر این سخن حق است که([ ألا کل شى ء ما خلا الله باطل]( معلوم میشود علاقه به هر چه که سخن از خدا در آن نیست و راه خدا به آن سوى نیست علاقه باطل است و این علاقه باطل قلب را میمیراند . انسان گاهى به حیات زودگذرش دل مى بندد , گاهى به اهل و مالش علاقه دارد , و گاهى به دوستى دوستان جفا کار عشق مى ورزد . همه اینها کیفر دردناک الهى است .

 

رسانه ملی اونقدر لباس حقانیت به عشق پوشاند که هیچکس به ذهنش هم نمی رسه که عشق از گناهان بزرگه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۲۹
بهنام جدی بالابیگلو

نظرات  (۳)

سوالی که خدا از ما نخواهد پرسید!
1- خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟


2- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس‌هایی در کمد داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟


3- خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟


4- خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می‌کردی
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟


5- خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟


6- خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟


7- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟


8- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می‌شدی
بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟



9- خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.


10- خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی
بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می‌کردی؟
یاد من باشد از فردا صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب ، زمین
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
خانه ی دل، بتکانم ازغم
و به دستمالی، از جنس گذشت
بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم

یاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم، در دل
لحظه را در یابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم، عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم

یاد من باشد فردا حتما
به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست

یاد من باشد فردا حتما
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی

یاد من باشد
باز اگر فردا، غفلت کردم
آخرین لحظه ی از فردا شب ،
من به خود باز بگویم
این را
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت......
روزی مردی به سفرمیرود و به محض ورود به اتاق هتل متوجه میشود که هتل به کامپیوترمجهزاست.تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند.نامه رامینویسد اما درتایپ آدرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه بشود نامه را میفرستد در این ضمن درگوشه ای دیگر ازاین کره خاکی زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش بازگشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا آشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوترمیرود تا ایمیل های خود را چک کند.اما پس ازخواندن اولین نامه غش می کند وبرزمین می افتد
پسراو با هول وهراس به سمت اتاق مادرش میرود ومادرش را نقش بر زمین میبیند ودر همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد :

گیرنده:همسر عزیزم

موضوع:من رسید م

میدونم که ازگرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی .راستش آنها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا میاد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته .من همین الان رسیدم وهمه چیز برای ورود تو روبراهه .فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا

گرمه !!!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">