ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی
يكشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۸:۱۶ ب.ظ

جهنم و ادبیات مسیحی

جهنم و ادبیات مسیحی

جهنم بعنوان اصلی ترین موضوع یکی از بزرگترین کارهای ادبی قرون وسطی مطرح می شود. این شاهکار ادبی که همان کمدی دانتی است، در فاصلۀ سالهای 1303تا1320تدوین شده است. حقیقت این است که جهنم فقط یک سوم این کمدی را شامل می شود ولی همین یک سوم، قسمت مهمی است که باعث جذابیت بقیۀ کمدی در نظر نسلهای آینده شده است؛ زیرا دائما" رویاهای دانتی به عنوان رویاهای جهنمی شناخته می شود.

دانتی، باورهای مردمی را دربارۀ سفر به جهنم، جمع آوری می کند و با نبوغ خارق العاده اش، مطالب بی نظیری را بدان اضافه می کند که همین، توانایی اش را در ایجاد تصورات دلهره آور و داشتن قاطعیت و ثبات فکری و منطقی و قدرت ارائه تمثیل های الهام بخش، در عین پایبندی اش به عقاید دینی، نشان می دهد. ترس در عالم فکری دانتی، در میان موازنه ای که بین عناصر تشکیل دهندۀ آن وجود دارد، مخفی است؛ عناصری که عبارتند از: قاطعیت و ثبات فکری و منطقی و ارائۀ تصاویری سمبولیک در عین پای بندی به عقاید، که همین باعث می شود تا عذاب را پدیده ای زشت بداند. و از میان رویاهای رهبانی نامنظم و تا حدی احمقانه و نادرست، یک مبنای فکری قابل اتکایی به صورت مجموعۀ لاهوتی از توماس آکوینی وجود دارد که کمدی دانتی، دقت در تضعیف و تفریع و پای بندی به دین را از آن الهام گرفته است.

مطلب عجیب در جهنم دانتی این است که عذابها، تناسب زیادی با خطاها دارند.

دانتی در ابتدا با الهام از همان روشهای فرجیل وارد رواق جهنم می شود، جایی که عدۀ زیادی از ترسایان مردد و سست عنصر، دیده می شوند. کسانی که هیچگاه جرأت انتخاب موضع ثابتی را نداشته اند؛ آنهایی که تا آخر زندگی خویش به دنبال علمی می چرخند بدون اینکه سعی کنند به هدفی برسند و گویی که مورد حملۀ نیش زنبوران قرار گرفته اند.

وی سپس به طبقۀ فوقانی در خارج از دیوارهای شهر دیس می رود، جایی که تسلیم شدگان در مقابل شبیخون دائمی پنج گانه گرد هم می آیند. در حلقۀ اول که در الیمبس تشکیل می شود، کسانی که مراسم غسل تعمید را انجام نداده اند در آن جمع می شوند. آنها به عذاب خاصی مبتلا نمی شوند؛ولی در انتظار سعادت، نگه داشته می شوند، بدون این که بتوانند به آن نایل شوند. در الیمبس، غیر از بچه هایی که غسل تعمید داده نشده اند، تمام مشاهیر تاریخ بت پرست قدیم، از هومر تا اقلیدس و از افلاطون تا هوراس حضور دارند و این ها با توجه به اهمیت گناهانشان مرتب می شوندکه در ابتدا، حلقۀ فاجران و سپس حلقۀ حریصان، بخیلان، مسرفان و بدطینتان قرار داده می شوند.

سپس دانتی از دریاچۀ استیکس عبور می کند تا به جهنم داخلی برسد که در داخل شهر دیس واقع شده است. جایی که خطاکاران در حلقه های چهارگانه ای که به دسته هایی فرعی تقسیم می شود، زندانی می شوند؛ مثل حلقۀ بدعت گذاران و حلقۀ متجاوزین به عنف که شامل: متجاوزین به محارم، متجاوزین به خود(خود کشی کنندگان)، متجاوزین به خدا( ناسپاسان)، به طبیعت(لواط کنندگان) و متجاوزین به احسان و نیکوکاری(رباخواران) می باشد.

او بعد از عبور از مانعی عظیم، به حلقۀ هشتم که حلقۀ تدلیس کنندگان است، می رسد. این ها مردمانی را که ماهیتشان را نشناخته اند، گول می زنندو گروهی هستند که عبارتند از:

گمراه کنندگان، زناکاران، مدعیان دروغین شرافت و ثروت، تجارت کنندگان با چیزهای مقدس و معنوی، کاهن ها و پیشگوها، تجارت کنندگان با مواد مخدر، خبیث ها، مستشاران خیانت پیشه، بانیان آشفتگی و هرج و مرج و تزویرکنندگان که هرکدام از این گروهها در حفره ای دایره ای شکل، جای داده می شوند.

در حلقۀ نهم که حلقۀ خیانتکاران است و در پشت منطقۀ غولهای بزرگ واقع شده است، به کسانی برخورد می کند که به اشخاصی که به آنها اعتماد داشته اند، خیانت کرده اند.اینها یا به ارحامشان خیانت کرده اند(جماعت قایین) یا به وطنشان(جماعت انتینور)، یا به مهمان هایشان(جماعت بطلمیوس) و یا به احسان کنندگان به خود، خیانت کرده اند( جماعت یوحناس). و بلاخره به قلب جهنم که در مرکز زمین واقع شده و فقط لوسیفورس در آن اقامت دارد، می رسد: آن شیطان طغیانگری که یهودا اسخریوتی(یوحناس) خائن و محکوم شده به عذاب ابدی را تا بی نهایت قطعه قطعه می کند.

در این رویا، جهنم شبیه قیف بزرگی است که نصف کرۀ زمین را بطور کامل در بر می گیردو دهانۀ آن بسوی ناف لوسیفورس متوجه است و ساختمانهایش به شکل دایره بنا شده اند و عمقشان با توجه به اهمیت گناهان و مقدار رسوخ آن در قلب، زیادتر می شود و البته باید توجه داشت که اینها، اموری سمبولیک هستند.

البته باید توجه داشت که زیانکاران و کسانی که مثل آنها هستند، سرنوشت و آیندۀ خویش را با اختیار و ارادۀ خودشان رقم زده اند و همین امر، سرنوشت دردناکی را برای آینده شان ترسیم می کند. مثلا" افراد غضبناک وحشی که همدیگر را در سختی می اندازند، همانهایی هستند که دلسوزی و مهربانی در زندگی دنیایی شان، جایی نداشته است؛ لذا هیچ دلیلی برای دلسوزی و غصه خوردن برای آنها وجود ندارد. همچنین دزدانی که دسترنج دیگران را به سرقت برده اند، در جهنم، شخصیتشان از آنها انتزاع می شود و دائما" به صورتهای مختلفی در می آیند و هیچ جایی را ندارند که بروند، مگر به طرف تاریکی های محضی که در آنجا به وسیلۀ افعی های خطرناکی گزیده می شوند.

باید دانست که آتش تنها در آخرین حلقه وجود دارد و اوضاع آنجا بسیار بد است، بطوری که یخ های رودخانۀ منجمد کوسیت خیانتکاران را در بر می گیرد و غیر از سرهای کبود شدۀ آنها که منظرۀ بسیار زشتی دارد، چیزی به چشم نمی خورد. این خیانتکاران موجودات سست عنصری هستند که سکوت مرگ ابدی، آنها را در جایشان میخکوب کرده است، همانطور که گناه، قلبهایشان را میرانده بوده است و هنگامی که دانتی سوالی را از آنها می پرسد، شدت سرما نمی گذارد که جواب بدهند و این در حالی است که حلقه های اشک در چشمشان یخ می زند. در حلقۀ آخر هم تعدادی از شخصیتهای تاریخی به چشم می خورند که از جملۀ آنها تعدادی از اسقفها هستند مثل سیلستین پنجم که در میان ترسایان و نیکولای سوم که در میان تجارت کنندگان با اشیای معنوی و نان از راه دین خورندگان، دیده می شوند:

((تا کنون هیچ شبکۀ چوبی را که طوقه اش شکسته یایکی از محورهایش از بین رفته باشد، ندیده ام که مثل عذاب شنونده ای شده باشد که مثل آبکش سوراخ سوراخ شده بود. هلاک شده ای دیدم که از چانه تا مخرجش دو شقه شده و تمام روده هایش ریخته بود و ریه ها و معده اش نمایان شده بود و هنگامی که خم شده بودم تا او را ببینم، نگاهی را به من دوخت و سینه اش را با دستانش باز کرد و گفت: ببین که چگونه پاره پاره می شوم. ببین که چگونه قطعه قطعه می شوم. و فرد دیگری را که با گریه و زاری از جلویم می گذشت دیدم که صورتش تا پیشانی اش شکافته شده بود. تمام کسانی که در اینجا می بینی، در زمان حیاتشان، ایجاد کنندۀ شک و برانگیزکنندۀ شک و برانگیزانندۀ فتنه ها و تفرقه ها بوده اند وبرای همین در اینجا شقه شقه می شوند و در پشت سر ما شیطانی است که با قساوت، صف های ما را منظم می کند و با لبۀ شمشیرش هرکسی را که جلوتر بایستد، زخمی می کند و البته این پس از آن است که یک مرحله از مسیر دردناک را گذرانده ایم؛ زیرا زخم های ما، قبل از آن که برای دومین بار پیش او حاضر شویم، التیام می یابد.))

در ابتدای قرن پانزدهم، رسیدگی به وضع جهنم با روش مبهمی شروع شد و در سال 1420 میلادی، ((بهشت ملکه سیبیل)) به صورت مکانی تخیلی درآمد که بهره مندی از لذتهای حرام، یعنی لذتهای جسمی برای همیشه بدون احساس هیچ گونه کمبودی در آن به پایان می رسید. در این عصر، حقیقت بهشت و جهنم در هم می آمیزد و به حقیقتی مبهم و مشوش، با برداشت هایی گوناگون تبدیل می شود. و در همین حال، ویلون سعی می کند که از اقامت خویش در جهنم نیکوکاران جلوگیری کند، همان جهنمی که عهد قدیم درباره اش می گوید:

بعضی افراد، آن طور که به نظر می رسد، با آتشی سوزاننده از طرف پشت سر سوزاننده می شوند.

اما این شاعر نو پرداز که محکوم به اعدام شده، اما فعلا" اجرای حکمش متوقف شده است، بیش از این به موضوع جهنم نمی پردازدو بلکه به مسیح متوسل می شود و می گوید: ای آقای من! مرا از آتش جهنم نجات بخش!

در ابتدای قرن بعدی جان لومیر بلژیکی هم در کتاب رساله های محبوب سبز به بررسی موضوع جهنم می پردازد، ولی جهنم او، جهنمی یونانی -رومی است و زابلیه با توجه به گفتارهای وی، تصویری تمسخرآمیز از سفرهایش به جهان آخرت را در کتابی به نام پانتاگرویل ترسیم میکند. همچنین اپیسمون که به کمک دیامددیس از مرگ برخاسته است به نقل از دوستش پانورج روایت می کند که وی دیده است که چگونه زندگی در جهنم متلاشی می شود. در آنجا شیاطین که دوستانی صمیمی هستند، زیر نظر لوسیفوریس سهل انگارکار می کنند و هرکسی به زندگی آرام و راحت خویش مشغول است و نقشی را که نقیض نقش دنیایی اش می باشد، ایفا می کند. مثلا" دیوگن درناز و نعمت زندگی می کند و اسکندر به خدمتگزاری اش می پردازد و اپیکتیت با زنان آوازخوان به هوسرانی می پردازد و یا کوروش در خیابانها سرگردان است و گدایی می کند. دیون در بازاربه تجارت مشغول است و در سطل اخشورش که خردل را با آن به قیمت گرانی می فروشد، بول می کند. قیصر و پومپیوس به روغن مالی کشتی ها با قطران و کتیرا اقدام می کنند و کلوباتره به پیاز فروشی مشغول است.

بدون تردید این گونه توصیف، نوعی بی شرمی و تمسخر است؛ ولی همانطوری که فرانسیس راپ بدان اشاره کرده است، این سخنان، گویی از جایگاه جدیدی خبر می دهند و می گویند: هرآیینه بی دینی با پوزخندهای نیشدارش ظاهر شده است، درحالی که خود را در پشت سر این شعار پنهان کرده است که:

قلب باید پاک باشد.

در همین زمانها، ایراسم هرگونه حقیقتی را در بارۀ جهنم انکار کرد و نوشت: جهنم همان اضطراب و پریشانی همیشگی است که به علت عادت به ترس از گناه در وجود انسان ایجاد می شود.

و این تعبیری بود که خشم دانشگاه سورین را به شدت برانگیخت و در سال1526 میلادی؛ این انسانگرا را مجبور کرد که به ایمانش به آتش جهنم اقرار کند. با این همه، این اندیشه به راه خویش ادامه داد؛ زیرا در سال1542، راهب دومینکی، امبراز کارتان به احیای این اندیشه ها پرداخت و در پایان همین قرن، جان بودان در کتاب گفتگوی در اسرار خفیه تصریح کرد که:

اگر حلم الهی بیش از غضبش باشد، قساوتش تا ابد ادامه نخواهد یافت.

آنچه ذکر کردیم، چیزی غیر از اندیشه های متفکران استثنایی نبود؛ ولی در هر حال، مبلغان مسیحی معترفند که ترس از جهنم، همانند سابق وجود ندارد.



نوشته شده توسط بهنام جدی بالابیگلو
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی

ندای الرحیل

سلام
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای دگرگون کردن بدیهیات،گرایشها و هدفها ...
وبلاگ حاضر تلاش کوچکی است برای زنده کردن قلبها و دگرگون کردن آرزوها...
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای احیای فرهنگ آخرتگرایی و نواختن ندای الرحیل...
پس...
باور کنیم که جهان به نگاهی نو نسبت به مرگ نیازمند است...
باور کنیم که نگرش غلط به اسرارآمیزترین پدیدۀ هستی - مرگ - لحظه لحظۀ عمر بشر را به پوچی کشانده است....
باور کنیم که ما رهگذریم ودنیا ظرفیت و توان تحمل آرزوهای ما را ندارد...
باور کنیم که مرگ در این نزدیکیست و ما چاره ای جز رفتن نداریم...
باور کنیم که دلهای ما برای آزاد شدن از ترسها و گرایشهای دنیا، به ترسها و گرایشهای آخرت نیازمند است...
باور کنیم که تنها طریقتی که می تواند ما را به خدا برساند، طریقت توشه چینی است...
ویادمرگ، آب حیات بخشیست برای زنده کردن بشریت...
ویاد مرگ شمشیر و سپر محکمیست، در برابر فرهنگ پوچ گرای غربیها...
و یاد مرگ، مرهم شفا بخشیست برای انقلاب بیمار شده به ویروس دنیاگرایی...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هم کاروانیان

منوی تصویری سایت ندای الرحیل

تلگرام

-----------------------

 صفحه اصلی

-----------------------

ندای الرحیل2-تصاویر

-----------------------

ندای الرحیل3-سیاسی

-----------------------

ندای الرحیل4-خواب

-----------------------

 ندای الرحیل5 - شعر
آخرین دیدگاه میهمانان ندای الرحیل
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۶ - سلیمانی
    احسنت

جهنم و ادبیات مسیحی

يكشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۸:۱۶ ب.ظ

جهنم و ادبیات مسیحی

جهنم بعنوان اصلی ترین موضوع یکی از بزرگترین کارهای ادبی قرون وسطی مطرح می شود. این شاهکار ادبی که همان کمدی دانتی است، در فاصلۀ سالهای 1303تا1320تدوین شده است. حقیقت این است که جهنم فقط یک سوم این کمدی را شامل می شود ولی همین یک سوم، قسمت مهمی است که باعث جذابیت بقیۀ کمدی در نظر نسلهای آینده شده است؛ زیرا دائما" رویاهای دانتی به عنوان رویاهای جهنمی شناخته می شود.

دانتی، باورهای مردمی را دربارۀ سفر به جهنم، جمع آوری می کند و با نبوغ خارق العاده اش، مطالب بی نظیری را بدان اضافه می کند که همین، توانایی اش را در ایجاد تصورات دلهره آور و داشتن قاطعیت و ثبات فکری و منطقی و قدرت ارائه تمثیل های الهام بخش، در عین پایبندی اش به عقاید دینی، نشان می دهد. ترس در عالم فکری دانتی، در میان موازنه ای که بین عناصر تشکیل دهندۀ آن وجود دارد، مخفی است؛ عناصری که عبارتند از: قاطعیت و ثبات فکری و منطقی و ارائۀ تصاویری سمبولیک در عین پای بندی به عقاید، که همین باعث می شود تا عذاب را پدیده ای زشت بداند. و از میان رویاهای رهبانی نامنظم و تا حدی احمقانه و نادرست، یک مبنای فکری قابل اتکایی به صورت مجموعۀ لاهوتی از توماس آکوینی وجود دارد که کمدی دانتی، دقت در تضعیف و تفریع و پای بندی به دین را از آن الهام گرفته است.

مطلب عجیب در جهنم دانتی این است که عذابها، تناسب زیادی با خطاها دارند.

دانتی در ابتدا با الهام از همان روشهای فرجیل وارد رواق جهنم می شود، جایی که عدۀ زیادی از ترسایان مردد و سست عنصر، دیده می شوند. کسانی که هیچگاه جرأت انتخاب موضع ثابتی را نداشته اند؛ آنهایی که تا آخر زندگی خویش به دنبال علمی می چرخند بدون اینکه سعی کنند به هدفی برسند و گویی که مورد حملۀ نیش زنبوران قرار گرفته اند.

وی سپس به طبقۀ فوقانی در خارج از دیوارهای شهر دیس می رود، جایی که تسلیم شدگان در مقابل شبیخون دائمی پنج گانه گرد هم می آیند. در حلقۀ اول که در الیمبس تشکیل می شود، کسانی که مراسم غسل تعمید را انجام نداده اند در آن جمع می شوند. آنها به عذاب خاصی مبتلا نمی شوند؛ولی در انتظار سعادت، نگه داشته می شوند، بدون این که بتوانند به آن نایل شوند. در الیمبس، غیر از بچه هایی که غسل تعمید داده نشده اند، تمام مشاهیر تاریخ بت پرست قدیم، از هومر تا اقلیدس و از افلاطون تا هوراس حضور دارند و این ها با توجه به اهمیت گناهانشان مرتب می شوندکه در ابتدا، حلقۀ فاجران و سپس حلقۀ حریصان، بخیلان، مسرفان و بدطینتان قرار داده می شوند.

سپس دانتی از دریاچۀ استیکس عبور می کند تا به جهنم داخلی برسد که در داخل شهر دیس واقع شده است. جایی که خطاکاران در حلقه های چهارگانه ای که به دسته هایی فرعی تقسیم می شود، زندانی می شوند؛ مثل حلقۀ بدعت گذاران و حلقۀ متجاوزین به عنف که شامل: متجاوزین به محارم، متجاوزین به خود(خود کشی کنندگان)، متجاوزین به خدا( ناسپاسان)، به طبیعت(لواط کنندگان) و متجاوزین به احسان و نیکوکاری(رباخواران) می باشد.

او بعد از عبور از مانعی عظیم، به حلقۀ هشتم که حلقۀ تدلیس کنندگان است، می رسد. این ها مردمانی را که ماهیتشان را نشناخته اند، گول می زنندو گروهی هستند که عبارتند از:

گمراه کنندگان، زناکاران، مدعیان دروغین شرافت و ثروت، تجارت کنندگان با چیزهای مقدس و معنوی، کاهن ها و پیشگوها، تجارت کنندگان با مواد مخدر، خبیث ها، مستشاران خیانت پیشه، بانیان آشفتگی و هرج و مرج و تزویرکنندگان که هرکدام از این گروهها در حفره ای دایره ای شکل، جای داده می شوند.

در حلقۀ نهم که حلقۀ خیانتکاران است و در پشت منطقۀ غولهای بزرگ واقع شده است، به کسانی برخورد می کند که به اشخاصی که به آنها اعتماد داشته اند، خیانت کرده اند.اینها یا به ارحامشان خیانت کرده اند(جماعت قایین) یا به وطنشان(جماعت انتینور)، یا به مهمان هایشان(جماعت بطلمیوس) و یا به احسان کنندگان به خود، خیانت کرده اند( جماعت یوحناس). و بلاخره به قلب جهنم که در مرکز زمین واقع شده و فقط لوسیفورس در آن اقامت دارد، می رسد: آن شیطان طغیانگری که یهودا اسخریوتی(یوحناس) خائن و محکوم شده به عذاب ابدی را تا بی نهایت قطعه قطعه می کند.

در این رویا، جهنم شبیه قیف بزرگی است که نصف کرۀ زمین را بطور کامل در بر می گیردو دهانۀ آن بسوی ناف لوسیفورس متوجه است و ساختمانهایش به شکل دایره بنا شده اند و عمقشان با توجه به اهمیت گناهان و مقدار رسوخ آن در قلب، زیادتر می شود و البته باید توجه داشت که اینها، اموری سمبولیک هستند.

البته باید توجه داشت که زیانکاران و کسانی که مثل آنها هستند، سرنوشت و آیندۀ خویش را با اختیار و ارادۀ خودشان رقم زده اند و همین امر، سرنوشت دردناکی را برای آینده شان ترسیم می کند. مثلا" افراد غضبناک وحشی که همدیگر را در سختی می اندازند، همانهایی هستند که دلسوزی و مهربانی در زندگی دنیایی شان، جایی نداشته است؛ لذا هیچ دلیلی برای دلسوزی و غصه خوردن برای آنها وجود ندارد. همچنین دزدانی که دسترنج دیگران را به سرقت برده اند، در جهنم، شخصیتشان از آنها انتزاع می شود و دائما" به صورتهای مختلفی در می آیند و هیچ جایی را ندارند که بروند، مگر به طرف تاریکی های محضی که در آنجا به وسیلۀ افعی های خطرناکی گزیده می شوند.

باید دانست که آتش تنها در آخرین حلقه وجود دارد و اوضاع آنجا بسیار بد است، بطوری که یخ های رودخانۀ منجمد کوسیت خیانتکاران را در بر می گیرد و غیر از سرهای کبود شدۀ آنها که منظرۀ بسیار زشتی دارد، چیزی به چشم نمی خورد. این خیانتکاران موجودات سست عنصری هستند که سکوت مرگ ابدی، آنها را در جایشان میخکوب کرده است، همانطور که گناه، قلبهایشان را میرانده بوده است و هنگامی که دانتی سوالی را از آنها می پرسد، شدت سرما نمی گذارد که جواب بدهند و این در حالی است که حلقه های اشک در چشمشان یخ می زند. در حلقۀ آخر هم تعدادی از شخصیتهای تاریخی به چشم می خورند که از جملۀ آنها تعدادی از اسقفها هستند مثل سیلستین پنجم که در میان ترسایان و نیکولای سوم که در میان تجارت کنندگان با اشیای معنوی و نان از راه دین خورندگان، دیده می شوند:

((تا کنون هیچ شبکۀ چوبی را که طوقه اش شکسته یایکی از محورهایش از بین رفته باشد، ندیده ام که مثل عذاب شنونده ای شده باشد که مثل آبکش سوراخ سوراخ شده بود. هلاک شده ای دیدم که از چانه تا مخرجش دو شقه شده و تمام روده هایش ریخته بود و ریه ها و معده اش نمایان شده بود و هنگامی که خم شده بودم تا او را ببینم، نگاهی را به من دوخت و سینه اش را با دستانش باز کرد و گفت: ببین که چگونه پاره پاره می شوم. ببین که چگونه قطعه قطعه می شوم. و فرد دیگری را که با گریه و زاری از جلویم می گذشت دیدم که صورتش تا پیشانی اش شکافته شده بود. تمام کسانی که در اینجا می بینی، در زمان حیاتشان، ایجاد کنندۀ شک و برانگیزکنندۀ شک و برانگیزانندۀ فتنه ها و تفرقه ها بوده اند وبرای همین در اینجا شقه شقه می شوند و در پشت سر ما شیطانی است که با قساوت، صف های ما را منظم می کند و با لبۀ شمشیرش هرکسی را که جلوتر بایستد، زخمی می کند و البته این پس از آن است که یک مرحله از مسیر دردناک را گذرانده ایم؛ زیرا زخم های ما، قبل از آن که برای دومین بار پیش او حاضر شویم، التیام می یابد.))

در ابتدای قرن پانزدهم، رسیدگی به وضع جهنم با روش مبهمی شروع شد و در سال 1420 میلادی، ((بهشت ملکه سیبیل)) به صورت مکانی تخیلی درآمد که بهره مندی از لذتهای حرام، یعنی لذتهای جسمی برای همیشه بدون احساس هیچ گونه کمبودی در آن به پایان می رسید. در این عصر، حقیقت بهشت و جهنم در هم می آمیزد و به حقیقتی مبهم و مشوش، با برداشت هایی گوناگون تبدیل می شود. و در همین حال، ویلون سعی می کند که از اقامت خویش در جهنم نیکوکاران جلوگیری کند، همان جهنمی که عهد قدیم درباره اش می گوید:

بعضی افراد، آن طور که به نظر می رسد، با آتشی سوزاننده از طرف پشت سر سوزاننده می شوند.

اما این شاعر نو پرداز که محکوم به اعدام شده، اما فعلا" اجرای حکمش متوقف شده است، بیش از این به موضوع جهنم نمی پردازدو بلکه به مسیح متوسل می شود و می گوید: ای آقای من! مرا از آتش جهنم نجات بخش!

در ابتدای قرن بعدی جان لومیر بلژیکی هم در کتاب رساله های محبوب سبز به بررسی موضوع جهنم می پردازد، ولی جهنم او، جهنمی یونانی -رومی است و زابلیه با توجه به گفتارهای وی، تصویری تمسخرآمیز از سفرهایش به جهان آخرت را در کتابی به نام پانتاگرویل ترسیم میکند. همچنین اپیسمون که به کمک دیامددیس از مرگ برخاسته است به نقل از دوستش پانورج روایت می کند که وی دیده است که چگونه زندگی در جهنم متلاشی می شود. در آنجا شیاطین که دوستانی صمیمی هستند، زیر نظر لوسیفوریس سهل انگارکار می کنند و هرکسی به زندگی آرام و راحت خویش مشغول است و نقشی را که نقیض نقش دنیایی اش می باشد، ایفا می کند. مثلا" دیوگن درناز و نعمت زندگی می کند و اسکندر به خدمتگزاری اش می پردازد و اپیکتیت با زنان آوازخوان به هوسرانی می پردازد و یا کوروش در خیابانها سرگردان است و گدایی می کند. دیون در بازاربه تجارت مشغول است و در سطل اخشورش که خردل را با آن به قیمت گرانی می فروشد، بول می کند. قیصر و پومپیوس به روغن مالی کشتی ها با قطران و کتیرا اقدام می کنند و کلوباتره به پیاز فروشی مشغول است.

بدون تردید این گونه توصیف، نوعی بی شرمی و تمسخر است؛ ولی همانطوری که فرانسیس راپ بدان اشاره کرده است، این سخنان، گویی از جایگاه جدیدی خبر می دهند و می گویند: هرآیینه بی دینی با پوزخندهای نیشدارش ظاهر شده است، درحالی که خود را در پشت سر این شعار پنهان کرده است که:

قلب باید پاک باشد.

در همین زمانها، ایراسم هرگونه حقیقتی را در بارۀ جهنم انکار کرد و نوشت: جهنم همان اضطراب و پریشانی همیشگی است که به علت عادت به ترس از گناه در وجود انسان ایجاد می شود.

و این تعبیری بود که خشم دانشگاه سورین را به شدت برانگیخت و در سال1526 میلادی؛ این انسانگرا را مجبور کرد که به ایمانش به آتش جهنم اقرار کند. با این همه، این اندیشه به راه خویش ادامه داد؛ زیرا در سال1542، راهب دومینکی، امبراز کارتان به احیای این اندیشه ها پرداخت و در پایان همین قرن، جان بودان در کتاب گفتگوی در اسرار خفیه تصریح کرد که:

اگر حلم الهی بیش از غضبش باشد، قساوتش تا ابد ادامه نخواهد یافت.

آنچه ذکر کردیم، چیزی غیر از اندیشه های متفکران استثنایی نبود؛ ولی در هر حال، مبلغان مسیحی معترفند که ترس از جهنم، همانند سابق وجود ندارد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۲/۱۱
بهنام جدی بالابیگلو

نظرات  (۰)

سایت ندای الرحیل منتظر دیدگاه میهمانان است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">