ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی
جمعه, ۱۵ بهمن ۱۳۸۹، ۰۲:۱۳ ب.ظ

سفری خیالی

می خواستم سفری خیالی به دوزخ کرده باشم هرچند جهنم در تصورات ما نمی گنجد.

چشمهایم را روی هم گذاشتم.تعداد زیادی مار و عقرب های بزرگ ووحشتناک از چهار طرف پدیدار شدند؛بزرگی برخی از مارها به اندازۀ فیل بعضی هم به اندازۀ شترهای قوی هیکل بود.طول دندانهای بعضی از آنها به بزرگی نخل بود. بعضی از مارها هزار سر داشتند و در هر سری هزار دهان و در هر دهان هزار دندان و طول هر دندانی به هزار ذراع می رسید.

جثۀ برخی از آنها به آسمانها می رسید.

اگر یکی از آنها در دنیا ظاهر شود و بدمد هر درخت ، سنگ ، گیاه و کوهی در اثر سم آن آب می شودو هر تر و خشکی که در عالم وجود دارد خاکستر می گردد.

لحظه به لحظه نزدیکتر می شدند زانوهایم سست شده بود. از شدت غضب چشمان مارها درشت و قرمز مثل کاسۀ خون شده بودند، قیافه های ترسناک، دندانها بزرگ و تیز و زهرهای کشندۀ آنها وحشت جهنمی دردلم ایجاد کرده بود.

دیگر قدرت وصف این صحنه را ندارم.

هزار و شصت سال از آن جریان گذشت.

بی حال روی زمین افتاده ام و از شدت درد به خود می پیچم در اثر درد زمین را با چنگ های خود می کنم. دنبال چاره ای می گردم تا حرارت بدنم را خاموش کنم.

چشمهایم را مالیدم رودخانه ای نظرم را جلب کرد. کشان کشان خودم را به رودخانه رساندم و بدون معطلی خودم را داخل آب انداختم. ناگهان بدنم آتش گرفت زیرا آنجا آب نبود بلکه مس مذاب بود که مانند آب جلوه می کرد.

ای کاش! هرگز به دنیا نیامده بودم...

چشمهایم را باز می کنم واقعا" بی علت نبوده که ابوذر فرمود کاش مادرمرا نمی زایید و نام جهنم را نمی شنیدم.

واقعا" بی علت نبوده که صدیقۀ طاهره علیها سلام فریاد می زد: وای بر کسی که داخل جهنم شود



نوشته شده توسط بهنام جدی بالابیگلو
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

ندای الرحیل

در احیای فرهنگ آخرتگرایی

ندای الرحیل

سلام
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای دگرگون کردن بدیهیات،گرایشها و هدفها ...
وبلاگ حاضر تلاش کوچکی است برای زنده کردن قلبها و دگرگون کردن آرزوها...
وبلاگ حاضر، تلاش کوچکی است برای احیای فرهنگ آخرتگرایی و نواختن ندای الرحیل...
پس...
باور کنیم که جهان به نگاهی نو نسبت به مرگ نیازمند است...
باور کنیم که نگرش غلط به اسرارآمیزترین پدیدۀ هستی - مرگ - لحظه لحظۀ عمر بشر را به پوچی کشانده است....
باور کنیم که ما رهگذریم ودنیا ظرفیت و توان تحمل آرزوهای ما را ندارد...
باور کنیم که مرگ در این نزدیکیست و ما چاره ای جز رفتن نداریم...
باور کنیم که دلهای ما برای آزاد شدن از ترسها و گرایشهای دنیا، به ترسها و گرایشهای آخرت نیازمند است...
باور کنیم که تنها طریقتی که می تواند ما را به خدا برساند، طریقت توشه چینی است...
ویادمرگ، آب حیات بخشیست برای زنده کردن بشریت...
ویاد مرگ شمشیر و سپر محکمیست، در برابر فرهنگ پوچ گرای غربیها...
و یاد مرگ، مرهم شفا بخشیست برای انقلاب بیمار شده به ویروس دنیاگرایی...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هم کاروانیان

منوی تصویری سایت ندای الرحیل

تلگرام

-----------------------

 صفحه اصلی

-----------------------

ندای الرحیل2-تصاویر

-----------------------

ندای الرحیل3-سیاسی

-----------------------

ندای الرحیل4-خواب

-----------------------

 ندای الرحیل5 - شعر
آخرین دیدگاه میهمانان ندای الرحیل
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۶ - سلیمانی
    احسنت

سفری خیالی

جمعه, ۱۵ بهمن ۱۳۸۹، ۰۲:۱۳ ب.ظ

می خواستم سفری خیالی به دوزخ کرده باشم هرچند جهنم در تصورات ما نمی گنجد.

چشمهایم را روی هم گذاشتم.تعداد زیادی مار و عقرب های بزرگ ووحشتناک از چهار طرف پدیدار شدند؛بزرگی برخی از مارها به اندازۀ فیل بعضی هم به اندازۀ شترهای قوی هیکل بود.طول دندانهای بعضی از آنها به بزرگی نخل بود. بعضی از مارها هزار سر داشتند و در هر سری هزار دهان و در هر دهان هزار دندان و طول هر دندانی به هزار ذراع می رسید.

جثۀ برخی از آنها به آسمانها می رسید.

اگر یکی از آنها در دنیا ظاهر شود و بدمد هر درخت ، سنگ ، گیاه و کوهی در اثر سم آن آب می شودو هر تر و خشکی که در عالم وجود دارد خاکستر می گردد.

لحظه به لحظه نزدیکتر می شدند زانوهایم سست شده بود. از شدت غضب چشمان مارها درشت و قرمز مثل کاسۀ خون شده بودند، قیافه های ترسناک، دندانها بزرگ و تیز و زهرهای کشندۀ آنها وحشت جهنمی دردلم ایجاد کرده بود.

دیگر قدرت وصف این صحنه را ندارم.

هزار و شصت سال از آن جریان گذشت.

بی حال روی زمین افتاده ام و از شدت درد به خود می پیچم در اثر درد زمین را با چنگ های خود می کنم. دنبال چاره ای می گردم تا حرارت بدنم را خاموش کنم.

چشمهایم را مالیدم رودخانه ای نظرم را جلب کرد. کشان کشان خودم را به رودخانه رساندم و بدون معطلی خودم را داخل آب انداختم. ناگهان بدنم آتش گرفت زیرا آنجا آب نبود بلکه مس مذاب بود که مانند آب جلوه می کرد.

ای کاش! هرگز به دنیا نیامده بودم...

چشمهایم را باز می کنم واقعا" بی علت نبوده که ابوذر فرمود کاش مادرمرا نمی زایید و نام جهنم را نمی شنیدم.

واقعا" بی علت نبوده که صدیقۀ طاهره علیها سلام فریاد می زد: وای بر کسی که داخل جهنم شود

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۱/۱۵
بهنام جدی بالابیگلو

نظرات  (۰)

سایت ندای الرحیل منتظر دیدگاه میهمانان است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">