سفرسنگین است
وکسی گفت چنین گفت،چنین گفت: سفرسنگین است
باد با قافله دیری است که سرسنگین است
بس که خمیازه گران گشت وضو باطل شد
جاده هم از نفس خسته ما منزل شد
باز ماییم وقدم سای به سرگشتنها
مثل پژواک خجالت کش برگشتنها
یامحمد!نفسی سوخته در دل داریم
آتشی سرخ و برافروخته دردلداریم
یامحمد!شررآلوده عصیان ماییم
تشنه تر،خشک تر ازریگ بیابان ماییم
دشت سرتاقدم از خون کسان رنگین است
وکسی گفت،چنین گفت سفر سنگین است
پای ازاین جاده بدزدیدکه مه در پیش
فتنه مادر فولادزره درپیش است
رنج اگرهست،نه ازجاده که از ماندن هاست
اسب رویا به هرمهلکه ای راندن هاست
کاروان رفت وتوراخواب یقین ننگین است
وکسی گفت چنین گفت سفر سنگین است